1
2
3
4
5
6
7
8
9
آن تُرک پریچهره که دوش از بَرِ ما رفت
تا رفت مرا از نظر آن چشمِ جهان بین
بر شمع نرفت از گذرِ آتشِ دل، دوش
دور از رخِ او دم به دم از گوشهٔ چشمم
از پای فتادیم چو آمد غمِ هجران
دل گفت وصالش به دعا باز توان یافت
احرام چه بندیم؟ چو آن قبله نه این جاست
دی گفت طبیب از سرِ حسرت چو مرا دید
ای دوست به پرسیدنِ حافظ قدمی نه
آیا چه خطا دید که از راهِ خطا رفت؟
کس واقفِ ما نیست که از دیده چهها رفت
آن دود که از سوزِ جگر بر سر ما رفت
سیلابِ سرشک آمد و طوفانِ بلا رفت
در درد بماندیم چو از دست دوا رفت
عمریست که عمرم همه در کارِ دعا رفت
در سعی چه کوشیم؟ چو از کعبه صفا رفت
هیهات که رنجِ تو ز قانونِ شفا رفت
زان پیش که گویند که از دارِ فنا رفت
1
آن تُرک پریچهره که دوش از بَرِ ما رفت
آیا چه خطا دید که از راهِ خطا رفت؟
2
تا رفت مرا از نظر آن چشمِ جهان بین
کس واقفِ ما نیست که از دیده چهها رفت
3
بر شمع نرفت از گذرِ آتشِ دل، دوش
آن دود که از سوزِ جگر بر سر ما رفت
4
دور از رخِ او دم به دم از گوشهٔ چشمم
سیلابِ سرشک آمد و طوفانِ بلا رفت
5
از پای فتادیم چو آمد غمِ هجران
در درد بماندیم چو از دست دوا رفت
6
دل گفت وصالش به دعا باز توان یافت
عمریست که عمرم همه در کارِ دعا رفت
7
احرام چه بندیم؟ چو آن قبله نه این جاست
در سعی چه کوشیم؟ چو از کعبه صفا رفت
8
دی گفت طبیب از سرِ حسرت چو مرا دید
هیهات که رنجِ تو ز قانونِ شفا رفت
9
ای دوست به پرسیدنِ حافظ قدمی نه
زان پیش که گویند که از دارِ فنا رفت
۱. رفتن معشوق و بیوفایی او: حافظ از یاری سخن میگوید که شب گذشته از پیش او رفته است و از خود میپرسد که آیا خطایی از او سر زده که معشوق راه جدایی را در پیش گرفته است؟
۲. اندوه و دلتنگی پس از جدایی: او میگوید از زمانی که آن چشم زیبای معشوق دیگر او را نمیبیند، کسی از درد و رنج او خبر ندارد و نمیداند که چه بر او گذشته است.
۳. سوز دل و آه جانسوز: دلش مانند شمعی در آتش عشق میسوزد، اما حتی دود ناشی از این سوز هم به معشوق نرسید تا شاید او را از این حال آگاه کند.
۴. گریههای پیدرپی و غم بیپایان: حافظ از سیلاب اشکهایی سخن میگوید که لحظهای از چشمانش جاری نیستند و هر لحظه بر طوفان غم او افزوده میشود.
۵. ناتوانی از تحمل غم فراق: درد هجران چنان بر او سنگین آمده که دیگر توان ایستادن ندارد و به دنبال راه نجاتی میگردد، اما درمانی نمییابد.
۶. بینتیجه بودن دعاها: مدتهاست که با دعا و نیایش در پی وصال بوده، اما تمام عمرش در این آرزو سپری شده و هنوز به نتیجه نرسیده است.
۷. بیمعنی شدن مناسک و تلاشها: او بیان میکند که وقتی معشوق در این دنیا نیست، دیگر اعمال و عبادات هم معنایی ندارند. مانند آنکه بدون کعبه، سعی کردن در صفا و مروه بیهوده است.
۸. ناامیدی از درمان: پزشک نیز از درمان بیماری عشق او ناامید شده و به او میگوید که این درد، راه نجاتی ندارد.
۹. دعوت به دیدار پیش از مرگ: در پایان، حافظ از دوست خود میخواهد که پیش از آنکه کار از کار بگذرد و او از این دنیا برود، قدمی پیش گذاشته و به حال او توجه کند.
📌 نتیجه فال:
🔹 جدایی و فراق یک نفر شما را دلتنگ کرده است.
🔹 احساس میکنید که برای وصال بسیار تلاش کردهاید، اما بینتیجه بوده است.
🔹 درماندگی و حسرت در کلام شما موج میزند و شاید از زندگی ناامید شدهاید.
🔹 فردی که دوستش دارید، قدر شما را ندانسته و حالا شما در آتش دوری او میسوزید.
🎯 توصیه:
🔸 زندگی را به خاطر کسی که شما را ترک کرده است، تلخ نکنید.
🔸 دعا کردن خوب است، اما باید واقعبین بود و راههای جدیدی برای آرامش پیدا کرد.
🔸 اگر میتوانید، با کسی که از او دلخور هستید صحبت کنید و سوءتفاهمها را رفع کنید.
🔸 قدر لحظهها را بدانید و پیش از آنکه فرصت از دست برود، از زندگی لذت ببرید.
شاهد فال حافظ: شاهد غزل در فال حافظ نقطهی کلیدی تعبیر فال است
گر ز دستِ زلفِ مُشکینت خطایی رفت رفت
ور ز هندویِ شما بر ما جفایی رفت رفت
برقِ عشق ار خرمنِ پشمینه پوشی سوخت سوخت
جورِ شاه کامران گر بر گدایی رفت رفت
گر دلی از غمزهٔ دلدار باری برد برد
ور میان جان و جانان ماجرایی رفت رفت
در این ابیات، شاعر با لحنی صبورانه و تسلیمگونه از بیوفایی و جفا سخن میگوید. در بیت اول، اشاره میکند که اگر زلف مشکین معشوق باعث لغزشی شده یا اگر از جانب او ظلمی بر عاشق رفته است، دیگر گذشته و باید آن را رها کرد. این بیان، نوعی پذیرش سرنوشت و بیتفاوتی نسبت به شکایت از معشوق است.
در بیت دوم، شاعر عشق را همچون برقی توصیف میکند که خرمن یک زاهد پارسا را سوزانده است. این نشاندهندهی قدرت عشق و بیپروایی آن در برابر مقام و مرتبهی افراد است. او در ادامه میگوید که اگر پادشاهی بر گدایی ظلمی روا داشته باشد، دیگر اهمیتی ندارد؛ گویی سرنوشت چنان رقم خورده و چارهای جز پذیرش آن نیست.
در بیت سوم، شاعر اشاره میکند که اگر چشمان خمارآلود و فریبندهی معشوق دلی را گرفتار ساخته، دیگر چارهای نیست، و اگر میان عاشق و معشوق ماجرایی رخ داده است، باید آن را پذیرفت و از آن گذشت. این بیت نیز مانند دو بیت قبل، بر مفهوم پذیرش اتفاقات گذشته و عدم دلبستگی به آنها تأکید دارد.
پیام شاهد فال:
- شما درگیر ماجرایی احساسی یا سرنوشتی هستید که احساس میکنید در آن جفایی به شما شده است.
- عشق و دلبستگی، گاهی باعث اتفاقاتی میشود که خارج از کنترل ما هستند.
- پذیرش و رهایی از رنج گذشته، کلید آرامش و پیشروی در مسیر زندگی است.
🔮 نتیجه شاهد فال: این فال به شما توصیه میکند که نسبت به سختیها و رنجهای گذشته بیش از حد وابسته نباشید. اگر کسی در حق شما جفا کرده یا اتفاقی رخ داده که موجب ناراحتی شما شده، آن را بپذیرید و رهایش کنید. پذیرش گذشته و حرکت به سمت آینده، بهترین راه برای آرامش قلب و ذهن شما خواهد بود.
نکات تفسیر غزل 82 حافظ
وزن غزل: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن
بحر غزل: هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: دیوان پرویز ناتل خانلری
مقدمه
1.
2.
3.
4.
5.
6.
7.
غزل شماره ۸۱ حافظ :
صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت
غزل شماره ۸۳ حافظ :
گر ز دست زلف مشکینت خطائی رفت رفت