1
2
3
4
5
6
7
8
9
ز گریه مَردُمِ چشمم نشسته در خون است
به یادِ لعلِ تو بی چشمِ مستِ میگونت
ز مشرقِ سرِ کوی آفتابِ طلعتِ تو
حکایتِ لبِ شیرین، کلام فرهاد است
دلم بجو که قدت همچو سرو دلجوی است
ز دور باده به جان، راحتی رسان ساقی
از آن زمان که ز چنگم برفت رودِ عزیز
چگونه شاد شود اندرونِ غمگینم؟
ز بیخودی طلبِ یار میکند حافظ
ببین که در طلبت حالِ مَردُمان چون است
ز جامِ غم، می لعلی که میخورم خون است
اگر طلوع کند، طالعم همایون است
شِکَنجِ طُرِّهٔ لیلی مقام مجنون است
سخن بگو که کلامت لطیف و موزون است
که رنجِ خاطرم از جورِ دورِ گردون است
کنارِ دامنِ من همچو رودِ جیحون است
به اختیار، که از اختیار بیرون است
چو مفلسی که طلبکارِ گنجِ قارون است
1
ز گریه مَردُمِ چشمم نشسته در خون است
ببین که در طلبت حالِ مَردُمان چون است
2
به یادِ لعلِ تو بی چشمِ مستِ میگونت
ز جامِ غم، می لعلی که میخورم خون است
3
ز مشرقِ سرِ کوی آفتابِ طلعتِ تو
اگر طلوع کند، طالعم همایون است
4
حکایتِ لبِ شیرین، کلام فرهاد است
شِکَنجِ طُرِّهٔ لیلی مقام مجنون است
5
دلم بجو که قدت همچو سرو دلجوی است
سخن بگو که کلامت لطیف و موزون است
6
ز دور باده به جان، راحتی رسان ساقی
که رنجِ خاطرم از جورِ دورِ گردون است
7
از آن زمان که ز چنگم برفت رودِ عزیز
کنارِ دامنِ من همچو رودِ جیحون است
8
چگونه شاد شود اندرونِ غمگینم؟
به اختیار، که از اختیار بیرون است
9
ز بیخودی طلبِ یار میکند حافظ
چو مفلسی که طلبکارِ گنجِ قارون است
۱. چشمان عاشق در خون است: شاعر از گریههای فراوان در فراق معشوق سخن میگوید و حالش را به دیگران تعمیم میدهد که همه در طلب معشوق، رنج میکشند.
۲. غم عشق، خون در جام عاشق کرده است: یاد لبان سرخ یار و نگاه مست او باعث شده است که عاشق غم را همچون شرابی سرخ (خون) بنوشد.
۳. طلوع یار، خوشبختی میآورد: اگر آفتاب چهره معشوق از افق کوی او طلوع کند، بخت عاشق نیز درخشان خواهد شد.
۴. افسانههای عشق، در لبان و گیسوی معشوق زندهاند: لبان شیرین او همچون حکایت فرهاد شیرین است و زلف زیبایش همچون مایه جنون مجنون.
۵. کلام و قد یار، آرامشبخش است: عاشق، قد دلجوی یار را همچون سرو بلند و کلامش را لطیف و موزون میداند و از او میخواهد سخن بگوید.
۶. غم جهان، خاطر عاشق را رنجور کرده است: او از روزگار سخت شکایت دارد و از ساقی طلب شراب میکند تا اندکی تسکین یابد.
۷. دوری از نغمه و شادی، غمانگیز است: از زمانی که ساز و نوای خوش از زندگی عاشق رفته است، اشکهایش همچون رود جیحون جاری شدهاند.
۸. اختیار شادی ندارد: غم، چنان بر دل عاشق مسلط است که حتی اگر بخواهد شاد باشد، توانایی آن را ندارد.
۹. طلب یار، همچون طلب گنج قارون است: حافظ میگوید که عاشق در بیخودی به دنبال معشوق است، همانطور که یک فقیر، آرزوی دست یافتن به گنج قارون را دارد.
📌 نتیجه فال:
🔹 شما درگیر عشق و دلدادگی هستید، اما این عشق شما را دچار غم و اندوه فراوان کرده است.
🔹 دوری از معشوق باعث شده که اشکهای فراوان بریزید و در انتظار وصال باشید.
🔹 روزگار برای شما سخت میگذرد و به دنبال آرامشی هستید که هنوز به آن نرسیدهاید.
🔹 باوجود تمام سختیها، همچنان به عشق خود پایبند هستید و امید به وصال دارید.
🎯 توصیه:
🔸 صبور باشید و امید خود را از دست ندهید، چرا که سختیهای عشق بالاخره به شیرینی وصال تبدیل خواهند شد.
🔸 به خود مسلط باشید و اجازه ندهید غم و اندوه، زندگی شما را تحت تأثیر قرار دهد.
🔸 اگر از چیزی یا کسی دور شدهاید، به دنبال راهی برای جبران آن باشید، چرا که شاید مسیر بهتری در انتظار شما باشد.
🔸 به جنبههای دیگر زندگی نیز توجه کنید و اجازه ندهید یک موضوع تمام دنیای شما را تسخیر کند.
شاهد فال حافظ: شاهد غزل در فال حافظ نقطهی کلیدی تعبیر فال است
خَمِ زلفِ تو دامِ کفر و دین است
ز کارستان او یک شمّه این است
جمالت مُعجِزِ حُسن است لیکن
حدیثِ غمزهات سحرِ مبین است
ز چشمِ شوخِ تو جان کی توان برد؟
که دایم با کمان اندر کمین است
این غزل از عشق و دلدادگی سخن میگوید. شاعر زلف یار را به دام کفر و دین تشبیه کرده که نشاندهنده جذابیت بیحدوحصر معشوق است. در بیت دوم، به زیبایی بیبدیل یار اشاره دارد که همچون معجزهای است، اما نگاه و غمزهاش به سحری آشکار تشبیه شده که دل را اسیر میکند. در نهایت، شاعر بیان میکند که چشم مست و شوخ یار، همواره در کمین جان عاشق است و راه گریزی از این عشق نیست.
پیام شاهد فال:
- عشق پرشور و غیرقابل اجتناب: درگیر رابطهای عمیق و احساسی هستید که گریزی از آن نیست.
- تأثیر جادویی یک شخص یا اتفاق: فردی یا موقعیتی خاص، زندگی شما را دگرگون کرده است.
- حیرت و شیفتگی: ممکن است در برابر جذابیت یا نفوذ کسی کاملاً مسحور شده باشید.
🔮 نتیجه شاهد فال: عشقی بزرگ و سرنوشتساز در زندگی شما وجود دارد که شما را بیقرار کرده است. این عشق ممکن است با چالشهایی همراه باشد، اما جاذبه آن غیرقابل انکار است.
نکات تفسیر غزل 55 حافظ
وزن غزل: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
بحر غزل: مجتث مثمن مخبون محذوف
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: دیوان پرویز ناتل خانلری
مقدمه
1.
2.
3.
4.
5.
6.
7.
غزل شماره ۵۴ حافظ :
منم که گوشه میخانه خانقاه من است
غزل شماره ۵۶ حافظ :
خم زلف تو دام کفر و دین است