1
2
3
4
5
6
7
8
9
سرِ ارادتِ ما و آستانِ حضرت دوست
نظیرِ دوست ندیدم اگر چه از مَه و مِهر
صبا ز حالِ دلِ تنگِ ما چه شرح دهد؟
نه من سَبوکش این دیرِ رندسوزم و بس
مگر تو شانه زدی زلفِ عنبرافشان را؟
نثار روی تو هر برگ گل که در چمن است
رخ تو در دلم آمد مراد خواهم یافت
نه این زمان دل حافظ در آتش هوس است
زبان ناطقه در وصف شوق ما لال است
که هر چه بر سرِ ما میرود ارادتِ اوست
نهادم آینهها در مقابلِ رخِ دوست
که چون شِکَنجِ ورقهایِ غنچه تو بر توست
بسا سَرا که درین کارخانه خاک سبوست
که بادْ غالیهسای است و خاکْ عنبربوست
فدای قَدِّ تو هر سروبُن که بر لبِ جوست
چرا که حالِ نکو در قَفایِ فالِ نکوست
که داغدار ازل همچو لالهٔ خودروست
چه جای کِلکِ بریدهزبانِ بیهُدهگوست؟
1
سرِ ارادتِ ما و آستانِ حضرت دوست
که هر چه بر سرِ ما میرود ارادتِ اوست
2
نظیرِ دوست ندیدم اگر چه از مَه و مِهر
نهادم آینهها در مقابلِ رخِ دوست
3
صبا ز حالِ دلِ تنگِ ما چه شرح دهد؟
که چون شِکَنجِ ورقهایِ غنچه تو بر توست
4
نه من سَبوکش این دیرِ رندسوزم و بس
بسا سَرا که درین کارخانه خاک سبوست
5
مگر تو شانه زدی زلفِ عنبرافشان را؟
که بادْ غالیهسای است و خاکْ عنبربوست
6
نثار روی تو هر برگ گل که در چمن است
فدای قَدِّ تو هر سروبُن که بر لبِ جوست
7
رخ تو در دلم آمد مراد خواهم یافت
چرا که حالِ نکو در قَفایِ فالِ نکوست
8
نه این زمان دل حافظ در آتش هوس است
که داغدار ازل همچو لالهٔ خودروست
9
زبان ناطقه در وصف شوق ما لال است
چه جای کِلکِ بریدهزبانِ بیهُدهگوست؟
۱. سرسپردگی به معشوق حقیقی: حافظ از ارادت خالصانه خود به حضرت دوست (خداوند یا معشوق حقیقی) سخن میگوید و معتقد است هرچه بر سرش میآید، از روی محبت و لطف اوست.
۲. بیهمتایی معشوق: حتی ماه و خورشید هم به پای معشوق نمیرسند و در مقابل او آینهای بیش نیستند.
۳. دلِ دردمند عاشق: دلِ عاشق مانند غنچهای است که هزاران چین و شکن بر خود دارد و هیچکس قادر به شرح درد آن نیست.
۴. فناپذیری دنیا: همه چیز در این جهان گذراست؛ حتی انسانها نیز مانند سبوهای سفالی در این کارگاه دنیا شکسته و خاک میشوند.
۵. عطر حضور معشوق: باد، بوی عنبرآگین میدهد، گویی که معشوق زلفش را شانه زده و نسیم را خوشبو کرده است.
۶. ارزش والای معشوق: تمام زیباییهای طبیعت فدای رخسار معشوق و قامت بلند او میشوند.
۷. نوید وصال و خوشبختی: معشوق در دل شاعر جای گرفته و این نشانهای از رسیدن به آرزوهاست، زیرا فال نیک، نتیجهای نیک به دنبال دارد.
۸. داغ عشق از ازل بر دل شاعر است: شور و اشتیاق عاشق یک حس موقتی نیست، بلکه از ازل در وجودش نهاده شده است.
۹. ناتوانی در بیان عشق: هیچ زبانی قادر به توصیف عشق نیست، چه برسد به قلمی که حتی از زبان هم عاجزتر است.
📌 نتیجه فال:
🔹 شما به شخص یا هدفی والامقام علاقهمند هستید و این عشق ریشهای عمیق دارد.
🔹 سرنوشت شما به گونهای رقم خورده که به مقصود خود خواهید رسید، پس امیدتان را از دست ندهید.
🔹 اگر دردی در دل دارید، بدانید که همه چیز طبق حکمت الهی پیش میرود و سرانجام، نیکی در انتظار شماست.
🔹 دنیا فانی است، پس به جای غصه خوردن، به عشق و حقیقت پایبند باشید.
🎯 توصیه:
🔸 صبور باشید و به سرنوشت اعتماد کنید، زیرا آیندهای روشن در پیش دارید.
🔸 به ارزشهای واقعی توجه کنید و خود را درگیر مسائل زودگذر دنیا نکنید.
🔸 اگر در راه عشق با سختیهایی مواجه هستید، بدانید که این دشواریها شما را به وصال نزدیکتر میکند.
شاهد فال حافظ: شاهد غزل در فال حافظ نقطهی کلیدی تعبیر فال است
دارم امید عاطفتی از جناب دوست
کردم جنایتی و امیدم به عفو اوست
چندان گریستیم که هر کس که بر گذشت
در اشک ما چو دید روان گفت کاین چه جوست؟
دانم که بُگذرد ز سرِ جرمِ من که او
گرچه پریوش است ولیکن فرشته خوست
این غزل بیانگر امید به بخشش و رحمت از سوی محبوب یا معشوق الهی است. شاعر با اعتراف به گناه یا خطای خود، همچنان به لطف و کرم دوست امیدوار است. در بیت دوم، شدت اندوه و گریه خود را چنان توصیف میکند که دیگران از دیدن اشکهایش شگفتزده میشوند. در بیت سوم، تأکید میکند که با وجود تمام خطاها، دوستش آنقدر کریم و بخشنده است که از گناهان او میگذرد.
پیام شاهد فال:
- امید به رحمت و بخشش: حتی اگر در گذشته خطایی رخ داده باشد، جبران و طلب عفو امکانپذیر است.
- تسکین غم: ممکن است در حال حاضر دردی در دل دارید، اما این غم گذرا خواهد بود.
- نیکسیرتی معشوق یا محبوب: فردی که موردنظر شماست، دارای قلبی مهربان و بخشنده است.
🔮 نتیجه شاهد فال: اگر در انتظار عفو یا اصلاح رابطهای هستید، این فال نوید میدهد که با گذشت زمان و صداقت، شرایط بهبود خواهد یافت. امید خود را از دست ندهید، چرا که بخشش و مهر در راه است.
نکات تفسیر غزل 57 حافظ
وزن غزل: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
بحر غزل: مجتث مثمن مخبون محذوف
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: دیوان پرویز ناتل خانلری
مقدمه
1.
2.
3.
4.
5.
6.
7.
غزل شماره ۵۶ حافظ :
خم زلف تو دام کفر و دین است
غزل شماره ۵۸ حافظ :
دارم امید عاطفتی از جناب دوست