1
مغنّی ملولم دوتایی بزن
به یکتایی او که تایی بزن

2
به مستان نوید سرودی فرست
به یاران رفته درودی فرست

3
مغنّی بساز آن نوآیین سرود
بگو با حریفان به آواز رود

4
مرا بر عدو عاقبت فرصت است
که از آسمان مژدهٔ نصرت است

5
مغنّی نوای طرب ساز کن
به قول وغزل قصّه آغاز کن

6
که بار غمم بر زمین دوخت پای
به ضرب اصولم برآور ز جای

7
مغنّی نوایی به گلبانگ رود
بگوی و بزن خسروانی سرود

8
روان بزرگان ز خود شاد کن
ز پرویز و از باربد یاد کن

9
مغنّی از آن پرده نقشی بیار
ببین تا چه گفت از درون پرده‌دار

10
چنان برکش آواز خنیاگری
که ناهیدِ چنگی به رقص آوری

11
مغنّی دف و چنگ را ساز ده
به آیین خوش‌،نغمه آواز ده

12
رهی زن که صوفی به حالت رود
به مستیّ وصلش حوالت روَد

13
مغنّی کجایی؟ به آواز رود
به یاد آر از آن خسروانی سرود

14
که تا وجد را کارسازی کنم
به رقص آیم و خرقه‌بازی کنم