1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
روشنیِ طلعتِ تو ماه ندارد
گوشهٔ ابرویِ توست منزلِ جانم
دیدم و آن چشمِ دلْسیه که تو داری
رَطلِ گرانم ده ای مریدِ خرابات
تا چه کُنَد با رخِ تو دودِ دلِ من
خون خور و خامُش نشین که آن دلِ نازک
نی منِ تنها کشم تَطاولِ زلفت
شوخیِ نرگس نگر که پیشِ تو بشکفت
گو برو و آستین به خونِ جگر شوی
حافظ اگر سجدهٔ تو کرد مکن عیب
پیشِ تو گُل، رونقِ گیاه ندارد
خوشتر از این گوشه، پادْشاه ندارد
جانبِ هیچ آشنا نگاه ندارد
شادیِ شیخی که خانقاه ندارد
آینه دانی که تابِ آه ندارد
طاقتِ فریاد دادخواه ندارد
کیست که او داغِ آن سیاه ندارد
چشمْ دریده، ادب نگاه ندارد
هر که در این آستانه راه ندارد
کافرِ عشق ای صنم گناه ندارد
1
روشنیِ طلعتِ تو ماه ندارد
پیشِ تو گُل، رونقِ گیاه ندارد
2
گوشهٔ ابرویِ توست منزلِ جانم
خوشتر از این گوشه، پادْشاه ندارد
3
دیدم و آن چشمِ دلْسیه که تو داری
جانبِ هیچ آشنا نگاه ندارد
4
رَطلِ گرانم ده ای مریدِ خرابات
شادیِ شیخی که خانقاه ندارد
5
تا چه کُنَد با رخِ تو دودِ دلِ من
آینه دانی که تابِ آه ندارد
6
خون خور و خامُش نشین که آن دلِ نازک
طاقتِ فریاد دادخواه ندارد
7
نی منِ تنها کشم تَطاولِ زلفت
کیست که او داغِ آن سیاه ندارد
8
شوخیِ نرگس نگر که پیشِ تو بشکفت
چشمْ دریده، ادب نگاه ندارد
9
گو برو و آستین به خونِ جگر شوی
هر که در این آستانه راه ندارد
10
حافظ اگر سجدهٔ تو کرد مکن عیب
کافرِ عشق ای صنم گناه ندارد
۱. زیبایی بیهمتا: حافظ در این بیت اشاره میکند که روشنی چهرهی معشوق چنان بیهمتاست که حتی ماه در برابر آن فروغی ندارد. همچنین، زیبایی معشوق چنان درخشان است که گل و گیاه در مقابل آن بیرونق به نظر میرسند. این به شما یادآوری میکند که برخی از زیباییها چنان بینظیرند که مقایسهی آنها با دیگران بیمعناست.
۲. مأوای دل در نگاه معشوق: حافظ در این بیت میگوید که گوشهی ابروی معشوق منزلگاه جان اوست و از نظر او هیچ جایگاهی شیرینتر و دوستداشتنیتر از آن وجود ندارد، حتی اگر تاج و تخت پادشاهی باشد. این میتواند به شما یادآوری کند که گاهی ارزش یک نگاه و محبت خالصانه، از هر ثروت و قدرتی در دنیا بیشتر است.
۳. بیتفاوتی معشوق: شاعر در این بیت به بیاعتنایی معشوق اشاره دارد. او میگوید چشمان سیاه معشوقش، که بسیار فریبندهاند، هرگز نگاهی به آشنایان نمیاندازند. این میتواند به شما نشان دهد که گاهی عشق، یکطرفه است و باید پذیرفت که برخی دلها برای ما نمیتپند.
۴. مستی و رهایی از قید و بند: حافظ در این بیت به حالِ رندانهی خود اشاره میکند و از شراب سنگین میگوید، چراکه شادیِ شیخ و زاهد، که خانقاه و تقوا دارند، برای او ارزشی ندارد. این میتواند به شما یادآوری کند که گاهی باید از قید و بندهای ظاهری رها شد و شادی را در حالتی عمیقتر و معنویتر جستوجو کرد.
۵. آه عاشق و بیتابی دل: حافظ در این بیت اشاره میکند که آه و حسرت عاشق در برابر زیبایی رخ معشوق، همچون دودی است که در برابر آیینه قرار میگیرد و آن را تیره و تار میکند. این به شما یادآوری میکند که احساسات عاشقانه و سوز دل، گاه چنان عمیقاند که میتوانند بر نگاه انسان به دنیا تأثیر بگذارند.
۶. تحمل شکنندهی معشوق: در این بیت، شاعر عاشق را دعوت به سکوت میکند و میگوید که دل معشوق آنقدر نازک و حساس است که حتی طاقت فریاد دادخواه عاشق را ندارد. این به شما نشان میدهد که گاهی افراد ظاهراً بیرحم، در حقیقت دلهایی شکننده و ظریف دارند که تابِ شنیدن حقیقت را ندارند.
۷. درد مشترک عاشقان: حافظ در این بیت میگوید که تنها او نیست که گرفتار زلفِ معشوق شده است، بلکه همهی عاشقان چنین دردی را تجربه کردهاند. این به شما یادآوری میکند که در عشق، درد و رنج امری عمومی است و بسیاری از افراد این مسیر را تجربه کردهاند.
۸. بیادبی و گستاخی عشق: شاعر در اینجا به نرگس تشبیه شده به چشمان گستاخ اشاره میکند که بیمحابا در برابر معشوق شکفته است، اما همچون دیگران، ادب و خویشتنداری ندارد. این میتواند به شما یادآوری کند که گاهی برخی افراد چنان تحت تأثیر عشق قرار میگیرند که ملاحظات و آداب معمول را فراموش میکنند.
۹. راه دشوار عشق: حافظ در این بیت میگوید که هر که شایستهی ورود به آستان عشق نیست، بهتر است دست از این مسیر بردارد و با خون دل، آستین خود را بشوید. این به شما نشان میدهد که مسیر عشق آسان نیست و تنها کسانی که توانایی تحمل رنج و سختی را دارند، میتوانند در آن باقی بمانند.
۱۰. عشق، فراتر از دین و قضاوت: حافظ در این بیت اشاره میکند که اگر او برای معشوق سجده کند، نباید او را سرزنش کرد، زیرا در مکتب عشق، حتی کفر نیز گناهی ندارد. این به شما یادآوری میکند که عشق میتواند فراتر از مرزهای قضاوت و باورهای رایج باشد و در سرزمین دل، هیچ قانونی بر آن حاکم نیست.
📌 نتیجه فال:
🔸 زیبایی واقعی، بیرقیب و بیهمتاست و مقایسهی آن با چیزهای دیگر بیمعناست.
🔸 عشق میتواند بیتفاوتی معشوق را به همراه داشته باشد و همیشه دوطرفه نیست.
🔸 برخی افراد چنان در عشق غرق میشوند که آداب و ملاحظات را فراموش میکنند.
🔸 مسیر عشق پر از سختی و رنج است و تنها افراد مقاوم در آن باقی میمانند.
🔸 عشق گاه فراتر از دین و قانون است و نباید آن را با معیارهای معمول سنجید.
🎯 توصیه:
🔹 اگر در مسیر عشق قرار گرفتهاید، انتظار همدلی همیشگی نداشته باشید. گاهی عشق یکطرفه است.
🔹 ارزش احساسات درونی را دستکم نگیرید و اجازه دهید عشق، شما را به درک عمیقتری برساند.
🔹 اگر در مسیری هستید که سختی و چالش دارد، بدانید که تنها شما نیستید که این درد را تجربه میکنید.
🔹 در عشق، فراتر از قضاوتهای معمول بیندیشید و اجازه دهید دل، راهنمای شما باشد.
شاهد فال حافظ: شاهد غزل در فال حافظ نقطهی کلیدی تعبیر فال است
نیست در شهر نگاری که دلِ ما بِبَرَد
بختم ار یار شود رختم از این جا ببرد
کو حریفی گَشِ سرمست که پیشِ کرمش
عاشقِ سوخته دل نامِ تمنّا ببرد
باغبانا ز خزان بیخبرت میبینم
آه از آن روز که بادَت گلِ رعنا ببرد
در این ابیات، شاعر از بیتفاوتی و خلأ عشق در اطراف خود سخن میگوید. در بیت اول، میگوید که در این شهر معشوقی وجود ندارد که بتواند دل او را برباید، و اگر بخت با او یار شود، شاید بتواند از این دیار دل بکند. در بیت دوم، به دنبال همنشینی کریم و بخشنده است که عشق عاشق سوختهدل را ارج نهد و او را از تمنای بیپایان رهایی بخشد. در بیت سوم، خطاب به باغبان، از ناآگاهی او نسبت به خزان و زوال گلها سخن میگوید؛ هشدار میدهد که روزی فرا خواهد رسید که باد، زیباترین گلهای او را با خود خواهد برد.
پیام شاهد فال:
- شما در جستجوی چیزی یا کسی هستید که بتواند شما را از یکنواختی و بیقراری نجات دهد.
- شاید امید دارید که شخصی کریم و قدرشناس به شما توجه کند و عشق شما را درک نماید.
- ممکن است غافل از این باشید که برخی زیباییها و فرصتها موقتیاند و گذر زمان، آنها را از شما خواهد گرفت.
🔮 نتیجه شاهد فال: اگر احساس میکنید در شرایطی بیثمر و بیروح قرار دارید، این فال به شما توصیه میکند که در پی تغییر و تحولی مثبت باشید. همچنین باید قدر لحظات و افرادی که در کنار شما هستند را بدانید، زیرا زمان بهسرعت میگذرد و ممکن است برخی فرصتها دیگر بازنگردند.
نکات تفسیر غزل 123 حافظ
وزن غزل: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع
بحر غزل: منسرح مثمن مطوی منحور
قالب شعری: غزل
منبع اولیه:دیوان پرویز ناتل خانلری
مقدمه
1.
2.
3.
4.
5.
6.
7.
غزل شماره 122 حافظ :
جان بی جمال جانان میل جهان ندارد
غزل شماره 124 حافظ :
نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد