1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
12
روشن از پرتوِ رویت نظری نیست که نیست
ناظرِ روی تو صاحب نظرانند آری
اشکِ من گر ز غمت سرخ برآمد چه عجب
تا به دامن ننشیند ز نسیمت گَردی
تا دم از شامِ سرِ زلفِ تو هر جا نزند
من از این طالع شوریده به رنجَم ورنه
از حیایِ لبِ شیرینِ تو ای چشمهٔ نوش
آب چشمم که برو مِنَّت خاکِ درِ توست
از وجودم قَدَری نام و نشان هست که هست
شیر در بادیهٔ عشق تو روباه شود
مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز
غیر از این نکته که حافظ ز تو ناخشنودست
مِنَّت خاکِ درت بر بصری نیست که نیست
سِرِّ گیسوی تو در هیچ سَری نیست که نیست
خجل از کردهٔ خود پرده دری نیست که نیست
سیل خیز از نظرم رهگذری نیست که نیست
با صبا گفت و شنیدم سحری نیست که نیست
بهرهمند از سَرِ کویت دگری نیست که نیست
غرق آب و عرق اکنون شکری نیست که نیست
زیرِ صد مِنَّتِ او خاکِ دری نیست که نیست
ور نه از ضعف در آن جا اثری نیست که نیست
آه از این راه که در وی خطری نیست که نیست
ور نه در مجلسِ رندان خبری نیست که نیست
در سراپای وجودت هنری نیست که نیست
1
روشن از پرتوِ رویت نظری نیست که نیست
مِنَّت خاکِ درت بر بصری نیست که نیست
2
ناظرِ روی تو صاحب نظرانند آری
سِرِّ گیسوی تو در هیچ سَری نیست که نیست
3
اشکِ من گر ز غمت سرخ برآمد چه عجب
خجل از کردهٔ خود پرده دری نیست که نیست
4
تا به دامن ننشیند ز نسیمت گَردی
سیل خیز از نظرم رهگذری نیست که نیست
5
تا دم از شامِ سرِ زلفِ تو هر جا نزند
با صبا گفت و شنیدم سحری نیست که نیست
6
من از این طالع شوریده به رنجَم ورنه
بهرهمند از سَرِ کویت دگری نیست که نیست
7
از حیایِ لبِ شیرینِ تو ای چشمهٔ نوش
غرق آب و عرق اکنون شکری نیست که نیست
8
آب چشمم که برو مِنَّت خاکِ درِ توست
زیرِ صد مِنَّتِ او خاکِ دری نیست که نیست
9
از وجودم قَدَری نام و نشان هست که هست
ور نه از ضعف در آن جا اثری نیست که نیست
10
شیر در بادیهٔ عشق تو روباه شود
آه از این راه که در وی خطری نیست که نیست
11
مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز
ور نه در مجلسِ رندان خبری نیست که نیست
12
غیر از این نکته که حافظ ز تو ناخشنودست
در سراپای وجودت هنری نیست که نیست
۱. جلوهی بیپایان زیبایی معشوق: در این بیت، حافظ اشاره دارد که نور و زیبایی معشوق آنچنان گسترده است که هیچ چشمی نیست که از آن بیبهره باشد. حتی خاک درگاه معشوق، بر دیدهها منت دارد.
۲. تنها افراد خاصی شایسته دیدار معشوقاند: حافظ میگوید که تنها صاحبنظران و دلآگاهان توانایی درک جمال معشوق را دارند، زیرا راز گیسوی او در هیچ سری پنهان نیست که از آن آگاه نباشد.
۳. گریهی عاشق، نتیجهی بیتابی اوست: حافظ اشک خود را به رنگ سرخ تشبیه میکند و میگوید که این تعجبی ندارد، زیرا داغ عشق چنان سوزان است که اشکهایش را نیز سرخ کرده است.
۴. تأثیر عمیق عشق بر دل عاشق: او اشاره دارد که تأثیر معشوق چنان است که هرگز رهگذری نیست که از نگاه عاشق در امان بماند. حتی گرد و خاکی که از عبور نسیم مینشیند، نشان از عشق دارد.
۵. گفتوگو با باد صبا دربارهی معشوق: حافظ میگوید که شب و روز از زلف معشوق سخن میگوید و هیچ سحری نیست که دربارهی او با باد صبا گفتوگویی نداشته باشد.
۶. شکایت از سرنوشت شوربخت: او از سرنوشت خود گله میکند که چرا او از عشق بیبهره مانده، در حالی که هر کس دیگری که به درگاه معشوق میرود، از او بهرهمند میشود.
۷. حیای معشوق و شرمندگی عاشق: حافظ به لب شیرین و باحیای معشوق اشاره میکند و میگوید که از شدت شرم، حتی شکری که در کنار اوست، در آب و عرق فرو رفته است.
۸. اشک عاشق، بزرگترین دارایی او: حافظ اشکهای خود را به خاک درگاه معشوق منسوب میکند و میگوید که این اشکها چنان ارزشمندند که بر خاک نیز برتری دارند.
۹. بیارزشی خود در برابر معشوق: او باتواضع میگوید که اگر نام و نشانی از او باقی مانده، تنها به لطف وجود معشوق است، در غیر این صورت، خودش هیچ اثری ندارد.
۱۰. عشق، شجاعترین افراد را تسلیم میکند: حافظ بیان میکند که حتی شیر درنده در بیابان عشق، به روباهی ترسو تبدیل میشود، و راه عشق پر از خطراتی است که گریز از آن ممکن نیست.
۱۱. راز عشق را نباید فاش کرد: او اشاره دارد که عشق اسراری دارد که نباید برملا شود، و اگر چنین نبود، در مجلس رندان هیچ خبری پنهان نمیماند.
۱۲. دلخوری حافظ از معشوق: در پایان، حافظ با طعنه میگوید که غیر از اینکه او از معشوق ناخشنود است، در وجود معشوق هیچ هنری کم ندارد، زیرا سراسر وجود او هنر و زیبایی است.
📌 نتیجه فال:
🔹 زیبایی و کمال معشوق بیحد و اندازه است و تنها افراد خاصی توان درک آن را دارند.
🔹 گریه و اندوه در عشق، طبیعی است و داغ عشق بسیار سوزان است.
🔹 عشق، حتی شجاعترین افراد را به تسلیم وادار میکند.
🔹 سرنوشت ممکن است دشوار باشد، اما باید در عشق پایداری کرد.
🔹 راز عشق را نباید فاش کرد، زیرا اسرار آن برای افراد خاصی است.
🔹 دلخوری عاشق از معشوق، نشانهی عمق عشق اوست.
🎯 توصیه:
🔸 در مسیر عشق، صبور باشید و از سرنوشت گله نکنید.
🔸 با صداقت و پایبندی به عشق، جایگاه خود را حفظ کنید.
🔸 اگرچه عشق پر از سختی است، اما زیبایی و لذت آن نیز بیپایان است.
شاهد فال حافظ: شاهد غزل در فال حافظ نقطهی کلیدی تعبیر فال است
حاصلِ کارگه کون و مکان این همه نیست
باده پیش آر که اسبابِ جهان این همه نیست
از دل و جان شرفِ صحبتِ جانان غرض است
همه آن است و گرنی دل و جان این همه نیست
مِنَّتِ سِدره و طوبی ز پیِ سایه مکش
که چو خوش بنگری ای سروِ روان این همه نیست
این ابیات نشاندهندهی نگرش شاعر به بیارزشی ظواهر دنیا و اهمیت عشق و معنویت است. در بیت اول، شاعر بیان میکند که تمام سازوکار جهان مادی، ارزش آن را ندارد که دل در گرو آن بماند، بلکه باید به شادی و حقیقت والاتر پرداخت. در بیت دوم، تأکید میکند که هدف اصلی از زندگی، بهرهمندی از صحبت و عشق جانان است و دل و جان در برابر این حقیقت، اهمیت چندانی ندارند. در بیت سوم، شاعر توصیه میکند که نباید به سایهی درختان بهشتی مانند سدره و طوبی دل بست، زیرا زیبایی و ارزش حقیقی، در همین دنیا و در یار محبوب نهفته است.
پیام شاهد فال:
- دنیا و امور مادی ارزش آن را ندارد که خود را بیش از حد درگیر آن کنید.
- آنچه در زندگی ارزشمند است، عشق، دوستی و همراهی با افرادی است که دل و جان را غنا میبخشند.
- به جای چشمدوختن به وعدههای دوردست، زیباییهای حاضر و حقیقت درونی را درک کنید.
🔮 نتیجه شاهد فال: اگر درگیر مسائلی هستید که ذهن شما را مشغول کرده، این فال به شما میگوید که بیش از حد به ظواهر دنیا دل نبندید. آرامش و سعادت در دوستی، عشق و معنویت نهفته است، نه در دغدغههای مادی. پس از لحظات زندگی لذت ببرید و حقیقت را در همین لحظه جستجو کنید.
نکات تفسیر غزل 74 حافظ
وزن غزل: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
بحر غزل: رمل مثمن مخبون محذوف
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: دیوان پرویز ناتل خانلری
مقدمه
1.
2.
3.
4.
5.
6.
7.
غزل شماره ۷۳ حافظ :
راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست
غزل شماره ۷۵ حافظ :
حاصل کارگه کون و مکان این همه نیست