1
2
3
4
5
6
7
خدا چو صورتِ ابرویِ دلگشای تو بست
مرا و مرغ چمن را ز دل ببرد آرام
ز کارِ ما و دلِ غنچه بس گره بگشود
مرا به بندِ تو دورانِ چرخ راضی کرد
چو نافه بر دلِ مسکینِ من گره مَفِکن
تو خود حیات دگر بودی ای زمان وصال
ز دستِ جورِ تو گفتم زِ شهر خواهم رفت
گشادِ کارِ من اندر کرشمههایِ تو بست
زمانه تا قَصَبِ نرگس و قبای تو بست
نسیمِ گل چو دل اندر پیِ هوایِ تو بست
ولی چه سود که سررشته در رضای تو بست
که عهد با سرِ زلفِ گرهگشایِ تو بست
خطا نِگر که دل امید در وفایِ تو بست
به خنده گفت که حافظ برو، که پایِ تو بست
1
خدا چو صورتِ ابرویِ دلگشای تو بست
گشادِ کارِ من اندر کرشمههایِ تو بست
2
مرا و مرغ چمن را ز دل ببرد آرام
زمانه تا قَصَبِ نرگس و قبای تو بست
3
ز کارِ ما و دلِ غنچه بس گره بگشود
نسیمِ گل چو دل اندر پیِ هوایِ تو بست
4
مرا به بندِ تو دورانِ چرخ راضی کرد
ولی چه سود که سررشته در رضای تو بست
5
چو نافه بر دلِ مسکینِ من گره مَفِکن
که عهد با سرِ زلفِ گرهگشایِ تو بست
6
تو خود حیات دگر بودی ای زمان وصال
خطا نِگر که دل امید در وفایِ تو بست
7
ز دستِ جورِ تو گفتم زِ شهر خواهم رفت
به خنده گفت که حافظ برو، که پایِ تو بست
۱. قدرت عشق و تسخیر دل: حافظ در این بیت به قدرت عشق و تاثیراتی که معشوق میتواند بر روح و جان انسان بگذارد، اشاره میکند. به نوعی، خداوند برای زیبایی معشوق، کلیدی برای به هم پیوستن دلها آفریده است.
۲. دل بریدن از همه چیز به خاطر معشوق: حافظ بیان میکند که چگونه معشوق همچون یک نیروی قدرتمند، دل انسان را از همه چیز میبرد و توجه و خواستههای انسان را به سوی خود میکشاند.
۳. رازگشایی توسط نسیم گل: در اینجا حافظ به کمالی اشاره میکند که در دل انسان بوجود میآید وقتی که نسیم دلپذیر معشوق وارد دل میشود.
۴. رضایت در عذاب عشق: حافظ میگوید که زندگی در بند عشق معشوق، به گونهای رضایتبخش است، اما در عین حال، در حالی که به طور کامل تسلیم عشق شده است، همچنان در نتیجه آن سرنوشتش بسته و محدود میشود.
۵. قدرت زلف معشوق و تاثیر آن: حافظ در این بیت به قدرت و تاثیر زلف معشوق اشاره میکند که حتی قادر است قلب مسکین او را به بند کشد. این بند نه تنها گرهای است که به دل میزند، بلکه پیوندی است که برای همیشه میسازد.
۶. امید به وفای معشوق: در اینجا حافظ به بیان امید خود برای وفاداری معشوق میپردازد و اعتقاد دارد که در وفای معشوق، زندگی دوبارهای برای انسان آغاز خواهد شد.
۷. مقاومت در برابر جور معشوق: حافظ از ناتوانی خود در برابر معشوق شکایت دارد. او حتی تصمیم میگیرد از او دوری کند، اما معشوق با خندهای نشان میدهد که هیچ راهی برای فرار از او نیست.
📌 نتیجه فال:
🔹 عشق و زیبایی معشوق میتواند حتی چارهها و دلمشغولیهای فرد را تحت تأثیر قرار دهد.
🔹 در مواجهه با عشق، ممکن است انسان از بسیاری از چیزها و حتی خود بگذرد تا دل به معشوق بسپارد.
🔹 اگرچه در راه عشق، انسان ممکن است با چالشها و دشواریها روبرو شود، اما رضایت در پیوند با معشوق و زندگی در بند عشق، تجربهای عمیق است.
🔹 در عشق باید به وفای معشوق امیدوار بود و در مسیر آن گام برداشت، حتی اگر در ظاهر راه بسته به نظر برسد.
🎯 توصیه:
🔸 در عشق به دنبال وفا و صداقت باشید، زیرا تنها در این صورت است که به حقیقت واقعی دست مییابید.
🔸 به نشانههای زندگی و احساسات خود توجه کنید و از هر گرهی که در مسیر عشق میبینید، به عنوان فرصتی برای رشد و تجربه استفاده کنید.
شاهد فال حافظ: شاهد غزل در فال حافظ نقطهی کلیدی تعبیر فال است
خلوت گُزیده را به تماشا چه حاجت است
چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجت است
جانا به حاجتی که تو را هست با خدای
کآخِر دمی بپرس که ما را چه حاجت است
ای پادشاهِ حُسن خدا را بسوختیم
آخِر سؤال کن که گدا را چه حاجت است
این غزل نشاندهندهٔ بینیازی از هر چیز غیر از معشوق (یا خداوند) است. اگر حضور محبوب در دل باشد، دیگر نیازی به زرقوبرق دنیا یا جستجوی چیزهای دیگر نیست. همچنین، بیت آخر اشاره به عشق و طلب خالصانهای دارد که گدایی عاشقانه را در برابر معشوق به تصویر میکشد.
پیام شاهد فال:
- بینیازی از دنیا: اگر به خواستهای بزرگ در زندگی رسیدهاید، دیگر نیازی به امور بیاهمیت نیست.
- عشق و طلب واقعی: اگر خواهان چیزی هستید، با اخلاص و از ته دل آن را طلب کنید.
- رضایت از آنچه دارید: شاید پاسخ پرسشهایتان در درون شما باشد، نه در جستجوی بیرونی.
🔮 نتیجه شاهد فال: فال شما نشان میدهد که در مسیر درستی هستید و نباید دغدغههای بیمورد شما را از هدف اصلی دور کند. اگر عشق یا آرزویی دارید، به آن با صداقت و اخلاص نزدیک شوید، چرا که جواب در نزدیکی شماست، نه در جای دیگر.
نکات تفسیر غزل 33 حافظ
وزن غزل: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
محذوف: مجتث مثمن مخبون
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: دیوان پرویز ناتل خانلری
مقدمه
1.
2.
3.
4.
5.
6.
7.
غزل شماره ۳۲ حافظ :
زلفت هزار دل به یکی تاره مو ببست
غزل شماره ۳۴ حافظ :
خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است