تفسیر غزل شماره 3 حافظ

تفسیر غزل شماره 3 حافظ

1

2

3

4

5

6

7

8

9

اگر آن تُرک شیرازی به دست آرَد دلِ ما را

بِده ساقی مِیِ باقی که دَر جنَّت نَخواهی یافت

فَغان! کـ‌این لولیانِ شوخِ شیرین‌کارِ شَهرآشوب

زِ عشقِ ناتمامِ ما جَمالِ یارْ مُستَغنی است

حدیث از مُطرب و مِی گو و رازِ دَهر کمتر جو

من از آن حُسن روزاَفزون که یوسُف داشت دانستم

بَدم گُفتی و خُرسَندم، عَفاکَ الله، نِکو گُفتی

نَصیحت گوش کن جانا، که از جان دوست‌تر دارند

غَزل گُفتی و دُر سُفتی، بیا و خوش بخوان حافظ

به خال هِندوَش بَخشَم سَمَرقند و بُخارا را

کنارِ آبِ رُکناباد و گُلگَشت مُصَلّی را

چُنان بُردند صَبر از دل، که تُرکان خوان ِیَغما را

به آب و رنگ و خال و خط، چه حاجت روی زیبا را؟

که کس نَگشود و نَگشاید به حِکمت این مُعمّا را

که عشق از پردهٔ عِصمت بُرون آرد زُلِیخا را

جوابِ تلخْ می‌زیبَد، لبِ لعلِ شِکرخا را

جوانان سعادتمندْ پندِ پیرِ دانا را

که بر نظم تو اَفشانَد، فَلک عِقد ثُریّا را

1
اگر آن تُرک شیرازی به دست آرَد دلِ ما را
به خال هِندوَش بَخشَم سَمَرقند و بُخارا را

2
بِده ساقی مِیِ باقی که دَر جنَّت نَخواهی یافت
کنارِ آبِ رُکناباد و گُلگَشت مُصَلّی را

3
فَغان! کـ‌این لولیانِ شوخِ شیرین‌کارِ شَهرآشوب
چُنان بُردند صَبر از دل، که تُرکان خوان ِیَغما را

4
زِ عشقِ ناتمامِ ما جَمالِ یارْ مُستَغنی است
به آب و رنگ و خال و خط، چه حاجت روی زیبا را؟

5
حدیث از مُطرب و مِی گو و رازِ دَهر کمتر جو
که کس نَگشود و نَگشاید به حِکمت این مُعمّا را

6
من از آن حُسن روزاَفزون که یوسُف داشت دانستم
که عشق از پردهٔ عِصمت بُرون آرد زُلِیخا را

7
بَدم گُفتی و خُرسَندم، عَفاکَ الله، نِکو گُفتی
جوابِ تلخْ می‌زیبَد، لبِ لعلِ شِکرخا را

8
نَصیحت گوش کن جانا، که از جان دوست‌تر دارند
جوانان سعادتمندْ پندِ پیرِ دانا را

9
غَزل گُفتی و دُر سُفتی، بیا و خوش بخوان حافظ
که بر نظم تو اَفشانَد، فَلک عِقد ثُریّا را

تفسیر کوتاه فال حافظ غزل شماره سه

در ادامه تفسیر فال حافظ شما برای غزل شماره سه سایت حافظ فال آمده است:

۱. ارزش عشق حقیقی: در بیت اول، شاعر بیان می‌کند که اگر محبوبش دل او را به دست آورد، حاضر است تمام ثروت دنیا را فدای یک خال او کند. این نشانه‌ای از ارزش عشق حقیقی و فداکاری در راه محبوب است. شاید شما نیز در شرایطی هستید که ارزش واقعی عشق را درک کرده‌اید.

۲. لذت از لحظات حال: در بیت دوم، حافظ اشاره می‌کند که حتی در بهشت نیز زیبایی‌هایی مانند رودخانه‌ی رکن‌آباد و گلگشت مصلی را نخواهید یافت. این پیام مهمی دارد که زندگی در لحظه و لذت بردن از زیبایی‌های دنیا را نباید از دست داد.

۳. بی‌تابی از عشق: بیت سوم نشان می‌دهد که معشوقان زیبارو چنان دلی را می‌برند که گویی لشکریان غارتگری به شهری حمله کرده‌اند. اگر شما نیز درگیر عشقی سوزان هستید، این بیت حال شما را توصیف می‌کند.

۴. زیبایی ذاتی: در بیت چهارم، شاعر می‌گوید که زیبایی معشوق نیازی به تزیین و آرایش ندارد. این بیت اشاره دارد به اینکه زیبایی حقیقی از درون می‌آید و ظاهر، عامل اصلی در عشق نیست.

۵. اسرار دنیا و بی‌نیازی از فلسفه: حافظ در بیت پنجم توصیه می‌کند که به جای فکر کردن به رازهای حل‌ناشدنی دنیا، از زندگی و موسیقی و شراب لذت ببرید. این به معنای رهایی از نگرانی‌های بیهوده است.

۶. عشق و فداکاری: در بیت ششم، شاعر داستان یوسف و زلیخا را یادآور می‌شود و می‌گوید که عشق، انسان را از قیدوبندهای سخت‌گیرانه‌ی اجتماعی آزاد می‌کند. اگر درگیر عشقی هستید که شما را از قیدهای معمولی رها کرده، این بیت حال شما را توصیف می‌کند.

۷. پذیرش انتقاد: بیت هفتم نشان می‌دهد که حافظ به انتقادها با روی باز پاسخ می‌دهد. این نشانه‌ای است که پذیرش نقد سازنده، موجب رشد و پیشرفت می‌شود.

۸. اهمیت نصیحت بزرگان: در بیت هشتم، شاعر توصیه می‌کند که نصیحت افراد دانا را بپذیرید، زیرا آن‌ها به خیر و صلاح شما فکر می‌کنند.

۹. ماندگاری کلام زیبا: بیت آخر بیان می‌کند که شعر و سخن نیک همیشه ماندگار است، مانند دُرهایی که آسمان بر زمین می‌پاشد.


📌 نتیجه فال:

🔸 ارزش عشق واقعی را بدانید و برای آن فداکاری کنید.
🔸 زندگی در لحظه و لذت بردن از زیبایی‌های آن مهم است.
🔸 رازهای دنیا را نمی‌توان کشف کرد، پس بی‌دلیل خود را درگیر نگرانی‌های بیهوده نکنید.
🔸 زیبایی درونی و صداقت مهم‌تر از ظواهر است.
🔸 نصیحت افراد دانا را جدی بگیرید.
🔸 انتقاد سازنده را بپذیرید، زیرا می‌تواند به رشد شما کمک کند.

🎯 توصیه:

🔸 اگر درگیر عشقی هستید، ارزش آن را بدانید و بی‌دلیل نگران نباشید.
🔸 به لحظه‌های زیبای زندگی توجه کنید و از آن‌ها لذت ببرید.
🔸 پذیرای انتقاد باشید و نصیحت بزرگان را بپذیرید.

شاهد فال حافظ : شاهد غزل در فال حافظ نقطه‌ی کلیدی تعبیر فال است

صبا به لُطف بگو آن غَزالِ رَعنا را
که سَر به کوه و بیابان تو داده‌ای ما را

شِکرفُروش که عُمرَش دِراز باد چرا
تَفَقُّدی نکند طوطیِ شِکَرْخا را؟

غُرورِ حُسن اِجازَت مگر نَداد، ای گُل
که پُرسشی بُکنی عَندَلیبِ شِیدا را؟

تفسیر شاهد فال:

این فال نشان می‌دهد که نیت شما با دلتنگی، انتظار و شکوه از بی‌مهری همراه است. شما در جستجوی مهر و توجهی هستید که مدت‌ها از آن بی‌بهره مانده‌اید. شاید دلبستگی عمیقی نسبت به کسی یا چیزی داشته باشید که شما را رها کرده یا از شما فاصله گرفته است.

پیام شاهد فال:

  • دوری و انتظار: نشانه‌ای از فراق و صبر برای وصال است. شاید در حال تجربه‌ی دوری از محبوب یا هدفی مهم در زندگی باشید.
  • گلایه از بی‌مهری: اگر احساس می‌کنید که دیگران قدردان شما نیستند، شاید بهتر باشد روش ارتباطی خود را تغییر دهید.
  • نیاز به توجه و مهر: شما خواهان توجه و احترامی هستید که آن را در روابط خود کمتر احساس می‌کنید. بهتر است با صبر و محبت مسیر بازگشت این توجه را هموار کنید.

🔮 نتیجه شاهد فال: وصال و رسیدن به مقصود ممکن است، اما باید صبور باشید و در این مسیر از غرور و شکوه بی‌جا پرهیز کنید. مهر و توجهی که می‌طلبید، با گذشت زمان و حسن نیت به‌سوی شما باز خواهد گشت.

نکات تفسیر غزل 3 حافظ

وزن غزل: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن
بحر غزل: هَزَج مثمّن سالم
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: دیوان پرویز ناتل خانلری

غزل سوم دیوان حافظ با اظهار عشق آغاز می‌شود. او می خواهد با رندی تمام، معشوقش را به هر نحوی ببیند. در انتها موفق می شود او را ببیند و در پس همین دیدار به علم غیب، زینت می یابد. حافظ با گوش دادن به یک نصیحت بر قانون عشق استوار می شود و سرانجام کرامتی والا می گیرد که حرف او، باعث می شود فلک به کام او درآید.

تُرک: در اینجا به قوم تارتار که از سیبری به جنوب روانه و با جنگ و کشتار در آسیا و شرق اروپا ساکن شدند.
برخی از آنها در سپاه هلاکو بودند که در شیراز و اطراف آن مستقر شدند. دسته اول :کسانی هستند که خارج از شهر زندگی می کنند و مدام در حال مهاجرت هستند و بصورت ایل زندگی می کنند که تا به امروز هم به نام ایل ترک قشقایی وجود دارند.
دسته دوم : در شهر شیراز ساکن و کولی وار زندگی می کردند و دختران آنها به آوازه خوانی و لوندی وجنگجویی مشهور بودند.
منظور حافظ از ترک شیرازی، زیباروی شیرازی است.
پس ترک در معنای لغوی در شعر حافظ به معنای دختر زیبا و همچنین دختر جنگجو است.

خال هندو را به دو گونه می‌توان معنی کرد: یکی خالی که به‌رسم هندوان بر گونه می‌گذارند و دیگر خالی که مثل هندو، سیاه است و بیشتر همین معنی مراد است.

سمرقند و بخارا: دو شهر مشهور خراسان بزرگ دیروز و ازبکستان امروز که ساکنین آن از نژاد ترکمان و به زیبایی چشم و خوش‌آب‌ورنگی مشهور و در زمان تیمور لنگ دو شهر پررونق بودند.

معنی لغوی:

اگر آن معشوق نکوروی شیرازی رضای خاطر ما را به دست آورد؛ شهرهای سمرقند و بخارا را به‌عنوان هدیه تقدیم خال سیاهش می‌کنم

معنی عرفانی:

منظور از ترک شیرازی، معشوق دانا و زیباروی و همه چی تمام است که معشوق در ادبیات ما با خال جلوه پیدا می‌‎کند.

اگر راه به دل معشوق زیبارویم پیدا کنم که فقط او را انسان کامل و دانا می‌دانم، همه خوشی‌های دنیا (سمرقند و بخارا دو شهر پرآوازه زمان حافظ بوده) را زیر پا گذاشته و در راه او، خودم را فدای او خواهم کرد.

تفسیر بیت اول علامه طباطبایی در بیت بعد آمده است.

باقی: باقیمانده
می باقی: باقیمانده می، می ماندگار و ازلی و ابدی.
رُکن‌آباد: چشمه رکن‌آباد، آب رکنی یا آب رکن‌الدوله، قناتی است که در حدود ۸ کیلومتری شیراز از دامنه کوه بَمو سرچشمه می‌گیرد. این قنات در سال ۳۳۸ هجری قمری در یک فرسنگ و نیمی شیراز توسط رکن‌الدوله احداث شد. آب آن در تنگ الله‌اکبر حدود یک و نیم کیلومتری شیراز آفتابی می‌شده است. این آب دشت مصلی را آبیاری می‌کرده است. آب رکن‌آباد به‌تدریج خشکیده و امروز بیش از رشته باریکی نیست.

گُلگَشت: گشت‌وگذار در دشت و چمنزار.

مصلّی: دشت سرسبزی که ازیک‌طرف به دهکده رکن‌آباد و از سوی دیگر به شهر متصل و محل تفرّج و گشت‌وگذار مردم شیراز بوده و آرامگاه حافظ در آنجاست.
لغت‌نامه دهخدا «گلگشت مصلا» را به‌مثابه اسم خاص، نام تفرجگاهی در شیراز ذکر کرده است و دکتر معین می‌نویسد: «چون علاقه حضرت خواجه بدان موضع بسیار بود و در آنجا به خاکش سپردند»

معنی لغوی:
ساقی! آن مِی باقیمانده را در پیاله ریخته به من برسان که حتی در بهشت هم جایی به زیبایی منظره کنار چشمه رکن‌آباد و چمنزار پر گل مصلّی یافت نخواهد شد.
حتی قبل از اینکه به بهشت موعود برید الان اینجا شما بهشت را دارید، برای کسی که بتواند جلوه‌های حقیقت را دریافت کند.

«در جنت نخواهی یافت» یک معنای حقیقی دارد و آن اینکه در بهشت، نه آب رکن‌آباد وجود دارد و نه گلگشت مصلا؛ و معنای کنائی آن اینکه به صفا و زیبایی این آب و این گلگشت، آبی و جایی در بهشت وجود ندارد که مقایسه ترجیحی است و مزیت به آب رکن‌آباد و مصلای شیراز داده شده است.

معنی عرفانی:

حالا که قرار است با معشوقم تا پایان عمر این مسیر را بپیمایم (زندگی در وقت)، ازش مِی‌ای درخواست می‌کنم که در بهشت آخرت هم یافت نمی‌شود و مطمئنم با او حالی گواراتر از چشمه رکن‌آباد و گشت‌وگذار در دشت و چمنزار را کسب خواهم کرد.

تفسیر علامه طباطبایی: این دو بیت بیانگر اشتیاق خواجه به استاد و مرشدی است که تُرک بوده و در شیراز اقامت داشته است و «خال هندو» اشاره به کامل‌بودن وی است و گویا در سمرقند و بخارا نیز دو استاد داشته که می‌گوید: اگر استاد شیرازی‌ام مرا به خدمت و ارشاد نمودنم بپذیرد، از آن دو دست خواهم کشید. ای مرشد طریق! مرا از آن مِی باقی که خود آشامیده‌ای، عنایت فرما و راهنمایم به دوست شو که در بهشت مانند آب رکن‌آباد و مصلی نخواهی دید، یعنی شاگردی چون من در شیراز نمی‌یابی.

گمان می‌شود مراد خواجه از ترک شیرازی همان باشد که در بیتی می‌گوید:

ترکان پارسی‌گو، بخشندگان عمرند / ساقی بشارتی ده پیران پارسا را

و ممکن است منظور خواجه از ساقی در بیت دوم «حضرت محبوب» باشد و بخواهد از او تمنای وصال دایمی را بنماید.

فغان: فریاد
لولی: لطیف، ظریف، نازک. «مردم چادرنشین که ظاهراً اول بار در زمان بهرام گور تقاضای این پادشاه، عده‌ای حدود چهار هزار نفر برای خوانندگی و نوازندگی از هند به ایران آمدند. فردوسی از آنها به عنوان لولی نام می‌برد.»
لولیان:زنان آواز خوان لوند سیاه چشمی که نژاد ترک داشتند و در شیراز مستقر بودند.
شوخ: زنده دل، شاد و شنگول.
شیرین کار: آنکه هنر و سخنانش لطیف و حرکاتش به دل می نشیند.
شهرآسوب: کسی که شهر را برهم می زند(کنایه از زیبایی مفرط است).
خوان: سفره گسترده پر از غذا های رنگارنگ.
یغما: (یَقما) رسمی که در زمان مغول پس از صرف غذا هر کسی مقداری از لوازم مهمانی و وسایل سفره را به عنوان یادگار با خود می برده است. بعدها این کلمه در زبان فارسی زمانی از این کلمه استفاده می کنیم که بخواهیم چیزی را نابود شده بنامیم.

خوان یغما: به گفته دکتر زرین کوب: «سفره عام بوده است که غالباً سلاطین و حکام درایام عید مخصوصاً عید قربان می‌چیده‌اند و عوام و محتاجان آن را غارت می‌کرده‌اند. وصف یک همچون خوانی به مناسبت عید فطرآمده است که در بغداد خوانی بزرگ به وسعت سیصد در هفت ذرع چیدند و بعد از نماز فطر که خلیفه خواند، مردم خوان را غارت کردند.» و ترکان مقصود غلامان ترک است که در اینگونه غارتگری‌ها پیشگام بودند.

معنی لغوی:
داد و فغان که این زیبارویان گستاخ که با حرکات شیرین خود در شهر آشوب بپا می‌‌‌کنند؛ چنان صبر از دل من بردند که غلامان ترک، خوان یغما را غارت کردند.

ای داد! از این زنان آواز خوان خوش چهره شیرین بیان که صبر رو از دل من بردند به مانند ترکان که خوان رنگارنگ را به یغما و تاراج می برند.

معنی دیگر اینکه همانطور که ترکان خوان یغما را غارت می کنند، زیبارویان آشوبگر صبر دل مرا به یغما بردند.

معنی عرفانی:

فریاد از معشوقم که کارش به آشوب کشیدن دل‌ها است و دل مارا چنان برد (مرحله فنا) که ترکان مغول در چپاولگری عمل نمودند و ما را عاشق و عاشق‌تر نمود.

تفسیر علامه طباطبایی: لولیان شوخ شیرین کار و تجلیات دلربای اسماء و صفاتی محبوب، همان گونه صبر از دل و عالم خاکی ما ربودند و به فنایمان دست زدند که ترکان مغول در چپاولگری عمل نمودند و ممکن است منظور خواجه از «لولیان شوخ شیرین کار شهر آشوب» همان استاد ترک شیرازی باشد.

عشق ناتمام: منظور عشق یک‌طرفه است.
جمال:سیرت زیبا،صورت زیبا،زیبایی. جمال یار: زیبایی یار.
مستغنی: بی نیاز.
آب و رنگ: سرخ آب و سفید آب که بانوان برای زیبایی به صورت می مالیدند(شرح سودی ج اول)، سفیدی و سرخی چهره ( فرهنگ فارسی معین).
معنی لغوی:
عرفا معتقدند عشق عاشق است که باعث جلوه و کمال زیبایی معشوق می‌گردد. عشق ما در حد کمال نیست. ازاین‌رو جمال یار که در کمال زیبایی است، نیازی به این عشق ناتمام ندارد. همان‌طور که روی زیبا نیازی به آب‌ورنگ و خط ‌‌و خال ندارد.

به‌عبارت‌دیگر جمال یار فی‌نفسه آراسته است و نیازی به این ندارد که با این عشق ناتمام، جلوه‌گری پیدا کند و مراد از عشق ناتمام، عشقی است که با مدح و تحسین معشوق پایان یابد و به مراحل ایثار و فداکاری نرسد.

منظور از عشق ناتمام، عشقی است که با ستایش و تحسین معشوق پایان یابد و به مراحل ازخودگذشتگی نرسد.

معنی عرفانی:

همان‌طور که روی زیبا نیازی به زیبایی کاذب ندارد، معشوق من هم نیازی به عشق ناقص من ندارد.

تمنایی برای راه‌یافتن به درگاه حضرت است و کریم بودن او در این بیت کاملاً هویدا است که حافظ با رندی تمام، کریم بودن او را به تماشا می‌گذارد. چرا که کریم در صورتی کریم است که دیگران بازگو کنند و می‌بایست کریم اورا به درگاه خود راه دهد و در درجه عشق، حافظ را به تکامل رساند.

تفسیر علامه طباطبایی: اگر محبوب ما زیباست مَشاطه‌اش زیور نداده، او به خود زیباست، نه به آرایش خط‌ و خال، و با چنان جمالی عاشقی چون خود می‌خواهد که به وی عشق ورزد، نه چون منی که عشقی ناتمام به وی دارم؛ زیرا فقیر صِرف، کی می‌تواند به غنى علی‌الاطلاق عاشق باشد. چنان‌که شناسای او جز او نمی‌تواند باشد.

حدیث: داستان، روایت، قصه، واقعه، رویداد، ماجرا، گفته، سخن.
دهر: به عربی به معنای اتفاقات زمانه است.
راز: پوشیده، رمز، سر، غیب، نهفته
مطرب: در لغت به معنای خنیاگر، رامشگر، ساززن، مغنی، سرودخوان، موسیقی‌دان، نوازنده.
کلمه مطرب، در طول زمان، از معنای شایسته‌ای که داشته تهی شده و جای خود را به لفظی برای تحقیر و توهین داده است. این لغت عربی، در متون فارسی پس از اسلام در معنای رامشگر و خنیاگر به کار می‏رفته است. از رودکی و فردوسی تا مولوی و حافظ مطرب را به معنی موسیقی‌دان برجسته به کار برده‌اند.
اینجا باید درباره موسیقی صحبت کنیم که در اشعار حافظ چه نقشی دارد.
موسیقی: در نگاه عرفانی یک نوع موسیقی ریتمیک است که برای نزدیک‌شدن انسان به عالم معنا به‌گونه‌ای وجد و شعف را در مخاطب به وجود می‌آورد و در نهایت به سماع مخصوص تبدیل می‌شود. ما با ظهور مختلف حضرت محبوب مواجه‌ایم که گاهی در قالب کلمات است، ‌ گاهی در قالب آواها و گاه نیز در قالب حرکات است.
و هیچ‌وقت، هیچ ارتباطی به این موسیقی که در جامعه رواج پیدا کرده است نداشته و ندارد.
می: باده، ساغر، شراب.
می عمدتاً در اشعار توجهی به مراقبه دارد (در اشعار عرفانی) و اصل مراقبه درک حضور و درک یاد خداوند است.
حکمت: حقیقتی که نتوان به آن ایراد گرفت، معرفت به حقایق اشیا به‌قدر طاقت بشری.
معما: مسئله، پوشیده، رمز.

معنی لغوی:
از مطرب و می سخن بگو و در پی گشودن اسرار کائنات مباش؛ زیرا معمای وجود را کسی بافکر و فلسفه حل نکرده و حل نخواهد کرد.

از می و مطرب روگردان نباش و درباره اینها صحبت کن.
خطاب به کسانی است که به‌وسیله فلسفه، علم و مصلحت‌اندیشی به دنبال حل مسائل ماوراءالطبیعه یا به تعبیر دیگر اسرار خلقت هستند به نتیجه‌ای نخواهد رسید. عرفا معتقدند عقل انسان که بر پایه و محدود بر حواس ظاهر است، قلمرو شناسایی محدودی دارد و نمی‌تواند بر رازهای خلقت که بی‌انتها است، آگاه شود.

معنای دیگر: خطاب به کسانی است که می‌خواهند از طریق عقل و فلسفه، مسائل ماوراءالطبیعه را حل کنند. عرفا معتقدند عقل انسان که مبتنی و محدود بر حواس ظاهر است، قلمرو شناسایی محدودی دارد و نمی‌تواند بر اسرار خلقت که نامتناهی است، محیط شود.

معنی عرفانی:

از عشق و راز عشق بگو که آگاهی در می است و راز دهر و زمانه را واگذار که کسی باتجربه و حکمت نتوانسته راز عشق را برملا سازد.

تفسیر علامه طباطبایی: ای خواجه! راز آفرینش را با سرپنجه علم و حکمت نمی‌توان گشود، نَفحات و تَجليات طرب آورنده و مشاهدات و مراقبه و ذکر و محبت دوست است که می‌تواند پرده از این راز بردارد. عمر خویش ضایع مگردان و بکوش که همواره با مطرب و مِی باشی.

حسن: زیبایی، خوبی، نیکویی.
برون: بیرون، خارج، برونه، مستثنا.
روزافزون: چیزی که هر روز بیفزاید و ترقی کند.
یوسف: فرزند یعقوب پیامبر و از پیامبران زیباروی الهی بوده است. داستان عشق زلیخا به ایشان به‌عنوان بهترین داستان قرآنی ذکر شده است (سوره یوسف).
پرده: پوشش، حجاب، غشا، لایه.
عصمت: باز داشتن خود از گناه، پاک‌دامنی کسی که در طول عمر گناه کبیره و زنا نکرده باشد. پاکی، نجابت.

زلیخا: «در روایات اسلامی نام زنی است که گویند زوجه پوطیفار (عزیز مصر) بود و نسبت به یوسف اظهار عشق کرد …»

معنی لغوی:
من می‌دانستم که آن حسن روزافزون یوسف سرانجام سبب خواهد شد که عشق، زلیخا را از پس پرده شرم و عفت بیرون آورد.

معنی عرفانی:

وقتی از کریم به‌صورت رند گونه تعریف می‌کنی، یعنی سر تسلیم در برابر او فرود آورده‌ای و عاقبت عشق پیروز میدان است.

منظور حافظ این است که کریم، بخشنده است و من مثل زلیخا نیز آلوده به گناه هستم؛ اما گناهی که هیچ‌وقت انجام نشد، حسن‌یوسف باعث شد که من تا دم گناه بروم؛ ولی به آن آلوده نشوم (انگ آلودگی را با خود حمل می‌کنم ولی آلوده به گناه نشده‌ام) و حسن کریم است که باعث می‌شود امید دیدار در من بجوشد.

تفسیر علامه طباطبایی: بیتی است مستدل می‌گوید: من از واقعه یوسف و زلیخا ﴿ وَقَالَ نِسْوَةً فِي المَدِينَةِ: امْرَأَةُ العَزيزِ تُرَاوِدُ فَتَاهَا عَنْ نَفْسِهِ، قَدْ شَغَفَها حُبّاً؛ إِنَّا لَنَراها في ضَلالٍ مُبين) (یوسف آیه 30): (و زنانی در شهر گفتند: زن عزیز مصر در پی کامجویی از بنده خویش است، همانا عشق و دوستی وی (حضرت یوسف) او را شیفته و فریفته خودساخته، به‌درستی که ما او را در گمراهی آشکاری می‌بینیم) آموختم که نمی‌توان در برابر جمال بی‌همتای محبوب حقیقی از خود شکیبایی نشان داد. در واقع می‌خواهد بگوید:

مرا مِهرِ سیه‌چشمان، ز سر بیرون نخواهد شد / قضای آسمان است اینو دیگرگون نخواهد شد

مرا روز ازل کاری، بجز رندی نفرمودند / هر آن قسمت که آنجا شد، کم و افزون نخواهد شد

مجال من همین باشد که پنهان مِهرِ او ورزم / حدیث بوس و آغوشش چه گویم؟ چون نخواهد شد (حافظ)

عفاک الله: خدا تو را ببخشد.
لعل:رنگ یاقوتی، یاقوت، یاقوت سرخ.
می زیبد: زینت می دهد.
شکرخا: که شکر بخورد،سخت شیرین.
لب لعل شکر خا: منظور لب سرخ معشوق است که هر کلامی که از آن بیرون بیاید، مانند شکر شیرین است. یا سخن گفتن او شکر جویدن یا شکر خائیدن است.

معنی لغوی:
می‌گوید اگر چه به من جواب تلخ دادی، مشکلی ندارد؛ چراکه جواب تلخ از دهان شیرین تو برای من ناخوشایند نیست و مرا از عشق‌ورزیدن به تو بازنمی‌دارد، زیرا باز نگاهی از طرف تو است این جواب تلخ.

معنی عرفانی:

دوست در قبال دوست اشکالاتش را شرح می‌دهد. عیب‌های مرا برایم آشکار کردی و خرسندم که پی به عیب خود بردم و خدا مرا مورد عفو قرار داده. جواب تلخی (عیوب گفته شده) که از دهان شیرین تو زینت داده می‌شود، برای من عین شکر شیرین است. (چه کسی بهتر از تو عیب‌های مرا بازگو کند ای معشوق من)

استعاره از این موضوع است که خطایم را گوشزد کردی که در مسیر عشق دیگر آن خطا را نکنم.

تفسیر علامه طباطبایی: این بیت گله‌ای است عاشقانه ممزوج با سپاس. می‌گوید: محبوبا! غیب مرا بیان کردی که حافظ آن‌چنان که من می‌خواهم نیست. چنین سخنی سزاوار آن لب شیرین است، اگر چه به کام من تلخ می‌آید؛ لیکن از آن خرسندم زیرا تا خودبین هستم شایسته پیشگاهت نمی‌باشم.

نصیحت: پند یا اندرز، سفارش.
جانا: منادا، مرکب از جان و «آ»ی ندا، به معنی عزیزا. محبوبا.
سعادتمند: خوشبخت، کامکار، کامیاب، نیک‌بخت
پند: اندرز، رهنمود، عبرت، موعظه، نصیحت، وعظ
پیر: جاافتاده، شیخ، قدیس، قطب، مراد، مرشد، پیشوا، مرید
دانا: خردمند، دانشمند، عالم، فرهیخته، محقق، ملا

معنی لغوی:
حافظ می‌گوید: این پند و اندرز را از من قبول کن چراکه جوانان کامیاب، نصیحت افراد خردمند صاحب‌تجربه را با جان‌ودل قبول می‌کنند و دوست دارند.

معنی عرفانی:

به نصیحت داده شده در بیت قبل با جان و دل گوش کن که عمل نمودن بدان نصیحت، جوان(منظور نیروی جوانی است، برنا) سعادتمندی خواهی شد که راز هستی و عشق را درک خواهد کرد.

تفسیر علامه طباطبایی: در این بیت به خود خطاب کرده و می‌گوید، پندی که در بیت گذشته به تو سفارش نمودم به گوش جان بسپار و بدان عمل نما؛ زیرا اگر عنایات حضرت دوست شامل حالت شود، می‌توانی از سر عالم و ملکوتشان آگاهی‌یابی که وَكَذَلِكَ نَرى إبراهيمَ مَلَكُوتَ السَّمواتِ وَالأرْضِ، وَلِيَكُونَ مِنَ المُوقنين ) (انعام آیه 75): و این‌چنین ملکوت و باطن آسمان‌ها و زمین را به ابراهیم نشان دادیم تا به مقامات والا نایل گشته و از اهل یقین گردد.

در سفتن: مروارید را به رشته در آوردن، مرواریدها را سوراخ‌کردن و از آن گردن‌بند مروارید ساختن. کنایه از سخن گران‌بها گفتن، یعنی کلمات را مثل مروارید کنار هم گذاشتن و مثل گردن‌بند شدن.
خوش بخوان حافظ: تأییدی بر صدای خوش‌داشتن حافظ است (صوت زیبا در قرآن خواندن).
نظم: ترتیب، تنظیم، سازماندهی، سامان، نظام، شعر.
افشاندن: پخش‌کردن، پراکندن، ریختن، نثارکردن
فلک: آسمان، سپهر.
عقد: گردن‌بند.
ثریّا: ستاره خوشه پروین که مجموعه‌ای از ستارگان است و به گلوبند تشبیه می‌شود.

معنی لغوی:
حافظ، غزل گفتی و مروارید سفتی – نکته‌های سربسته را گشودی؛ اکنون بیا و به آهنگ خوش بخوان، تا آسمان گردن‌بند ثریا را به‌عنوان نثار بر شعر تو بیفشاند.

غزل‌های خود را به مروارید سفته تشبیه کرده، به خود می‌گوید آنها را به نغمه‌ای خوش بخوان تا آسمان مجذوب زیبایی آنها شود و مجموعه ستاره‌های ثریا را که مثل گردن‌بندی است، به‌عنوان هدیه و پیشکش بر شعر تو تقدیم کند.

معنی عرفانی:

با نصیحتی که شنیدی و بر عشق استوار شدی، کلمات را چون مروارید گرانبها کنار هم گذاشتی و مثل گردن‌بند آویزه گردن نمودی. حال با قانونی که از عشق فراگرفتی، کلام تو کلامی است که از عرش نازل می شود. (عالم بر علم غیب بودن حضرت حافظ اشاره دارد)

تفسیر علامه طباطبایی: آری، خواجه در غزلیاتش حقیقتاً در سفته و زیبایی لفظ و معنی را درهم‌آمیخته، صله و پاداشی برای نظم او جز عقد ثريا (مجموعه ستاره‌هایی که مانند گردن‌بند دیده می‌شوند) نمی‌توان قائل شد (اشاره به عظمت ابیات اوست) افسوس که دست ما به آن نمی‌رسد تا نثارش کنیم!

غزل شماره ۲ حافظ :
صلاح کار کجا و من خراب کجا

غزل شماره ۴ حافظ :
صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را

اشتراک در فیس‌بوک
اشتراک در توییتر
اشتراک در پینترست
اشتراک در واتساپ
نوشته های مرتبط
دیدگاه ها

دیدگاهتان را بنویسید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد. فیلد های ضروری مشخص شده اند *

ارسال نظر