1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
12
13
ای فروغِ ماهِ حُسن، از روی رخشان شما
کی دهد دست این غرض یا رب که همدستان شوند
عزم دیدار تو دارد جانِ بر لب آمده
دور دار از خاک و خون دامن، چو بر ما بگذری
دل خرابی میکند، دلدار را آگه کنید
کَس به دور نرگست طرفی نبست از عافیت
بخت خوابآلود ما بیدار خواهد شد مگر
با صبا همراه بفرست از رخت گل دستهای
عمرتان باد و مراد ای ساقیانِ بزمِ جم
میکند حافظ دعایی، بشنو، آمینی بگو
ای صبا با ساکنانِ شهرِ یزد از ما بگو
گرچه دوریم از بساط قُرب، همّت دور نیست
ای شَهنشاه بلند اختر، خدا را همّتی
آبِروی خوبی از چاه زَنَخدان شما
خاطر مجموع ما، زلف پریشان شما
باز گردد یا برآید؟ چیست فرمان شما؟
کَاندَر این ره کشته بسیارند، قربان شما
زینهار ای دوستان، جان من و جان شما
بِه که نفروشند مستوری به مستان شما
زان که زد بر دیده آبی، روی رخشان شما
بو که بویی بشنوم از خاک بستان شما
گرچه جام ما نشد پُر مِی به دوران شما
روزی ما باد لعل شَکَّرافشان شما
کِای سر حقناشناسان گوی چوگان شما
بندهٔ شاه شماییم و ثناخوان شما
تا ببوسم همچو اختر خاک ایوان شما
1
ای فروغِ ماهِ حُسن، از روی رخشان شما
آبِروی خوبی از چاه زَنَخدان شما
2
کی دهد دست این غرض یا رب که همدستان شوند
خاطر مجموع ما، زلف پریشان شما
3
عزم دیدار تو دارد جانِ بر لب آمده
باز گردد یا برآید؟ چیست فرمان شما؟
4
دور دار از خاک و خون دامن، چو بر ما بگذری
کَاندَر این ره کشته بسیارند، قربان شما
5
دل خرابی میکند، دلدار را آگه کنید
زینهار ای دوستان، جان من و جان شما
6
کَس به دور نرگست طرفی نبست از عافیت
بِه که نفروشند مستوری به مستان شما
7
بخت خوابآلود ما بیدار خواهد شد مگر
زان که زد بر دیده آبی، روی رخشان شما
8
با صبا همراه بفرست از رخت گل دستهای
بو که بویی بشنوم از خاک بستان شما
9
عمرتان باد و مراد ای ساقیانِ بزمِ جم
گرچه جام ما نشد پُر مِی به دوران شما
10
میکند حافظ دعایی، بشنو، آمینی بگو
روزی ما باد لعل شَکَّرافشان شما
11
ای صبا با ساکنانِ شهرِ یزد از ما بگو
کِای سر حقناشناسان گوی چوگان شما
12
گرچه دوریم از بساط قُرب، همّت دور نیست
بندهٔ شاه شماییم و ثناخوان شما
13
ای شَهنشاه بلند اختر، خدا را همّتی
تا ببوسم همچو اختر خاک ایوان شما
۱. فروغ ماه حسن و تأثیر آن بر زیبایی: حافظ در این بیت از زیبایی خیرهکننده معشوق سخن میگوید. او معشوق را مانند ماهی درخشان توصیف میکند که چهرهاش موجب درخشش و اعتبار زیبایی در جهان است. شما نیز ممکن است در زندگی خود فردی را تحسین کنید که زیبایی، جذابیت یا بزرگی خاصی دارد و از حضور او احساس افتخار میکنید.
۲. آرزوی هماهنگی و آرامش در عشق: در این بیت، شاعر آرزو دارد که دل آشفته و پریشانش با زلف پریشان معشوق هماهنگ شود. این میتواند اشاره به این داشته باشد که شما در جستجوی هماهنگی در روابط خود هستید. شاید احساس کنید که میان شما و شخصی که دوستش دارید، فاصله یا عدم تفاهمی وجود دارد و مشتاق برقراری ارتباطی عمیقتر هستید.
۳. تصمیم مهم در زندگی و انتظار سرنوشت: حافظ از موقعیتی حساس میگوید که جان او در آستانه تصمیمی مهم قرار دارد و منتظر حکم معشوق است. ممکن است شما نیز در حال حاضر در برابر یک تصمیم مهم قرار گرفته باشید و در انتظار یک نشانه، پاسخ یا نتیجهای باشید که مسیر آیندهتان را مشخص کند.
۴. گذر از مسیرهای سخت و خطرات راه عشق: این بیت اشاره دارد به دشواریهای راه عشق و فداکاریهایی که در این مسیر انجام میشود. ممکن است شما نیز در زندگی با چالشهایی مواجه باشید که نیاز به صبر و استقامت دارد. همچنین، این بیت یادآور میشود که در مسیر رسیدن به اهداف، باید از خطرات آگاه باشید و با دقت حرکت کنید.
۵. توجه به دل و احساسات عاشقانه: حافظ از دوستان میخواهد که معشوق را از حال دل او باخبر کنند. این بیت نشان میدهد که ممکن است شما نیز احساسات و عواطف عمیقی در دل داشته باشید که مایلید فردی خاص از آن آگاه شود. شاید لازم باشد که احساسات خود را بیشتر بیان کنید و از پنهان نگهداشتن آنها پرهیز نمایید.
۶. اهمیت حفظ آبرو و دوری از بیپروایی: در این بیت، شاعر توصیه میکند که هوشیارانه از آبروی خود محافظت کنید و در مقابل وسوسهها تسلیم نشوید. ممکن است شما در شرایطی باشید که نیاز به تصمیمی محتاطانه دارید و نباید به سادگی ارزشهای خود را قربانی هیجانات زودگذر کنید.
۷. امید به بخت و تغییر شرایط زندگی: حافظ اشاره دارد که شاید بخت او که تاکنون در خواب بوده، با دیدن روی معشوق بیدار شود. این بیت میتواند نشاندهنده امید شما به تغییرات مثبت در زندگی باشد. شاید منتظر یک فرصت یا اتفاقی خوشایند هستید که مسیر زندگیتان را روشنتر کند.
۸. یاد دوستان و ارتباط از راه دور: در این بیت، شاعر از نسیم صبا میخواهد که بوی گلهای باغ معشوق را برای او بیاورد. این میتواند به دلتنگی شما برای فردی عزیز یا خاطراتی خوش اشاره داشته باشد. شاید در حال حاضر دور از کسی یا جایی هستید که برای شما ارزشمند است و آرزو دارید که بار دیگر با آن پیوند داشته باشید.
۹. آرزوی سعادت برای همراهان و دوستان: حافظ برای ساقیان مجلس آرزوی عمر طولانی و کامیابی دارد. شما نیز ممکن است در میان اطرافیان خود افرادی داشته باشید که برایشان بهترینها را آرزو میکنید. این بیت یادآور اهمیت قدردانی از دوستان و نزدیکان است.
۱۰. دعا برای رسیدن به آرزوها: شاعر در این بیت آرزوی رسیدن به وصال و بهرهمندی از نعمت عشق را دارد. شما نیز ممکن است در دل آرزویی بزرگ داشته باشید و در انتظار برآورده شدن آن باشید. این بیت به شما توصیه میکند که با امید و دعا به سوی خواستههای خود حرکت کنید.
۱۱. گله از ناسپاسان و بیوفایان: حافظ در این بیت به کسانی اشاره میکند که قدر محبت را نمیدانند. ممکن است شما نیز در زندگی با افرادی روبهرو شده باشید که قدرشناسی لازم را نداشتهاند. این بیت به شما یادآوری میکند که ارزش خود را بدانید و انرژی خود را صرف افرادی کنید که قدردان شما هستند.
۱۲. عشق و وفاداری حتی در دوری: شاعر میگوید که اگرچه از معشوق دور است، اما همچنان به او وفادار مانده است. شما نیز ممکن است در شرایطی باشید که از فردی عزیز دور هستید اما هنوز نسبت به او حس تعهد و وفاداری دارید.
۱۳. احترام به بزرگان و طلب حمایت از آنها: در این بیت، حافظ از شاه آرزوی حمایت دارد. این میتواند یادآور این باشد که شما نیز در جستجوی فردی هستید که بتواند در مسیر زندگی از شما حمایت کند.
📌 نتیجه فال:
🔸 شما در جستجوی هماهنگی و آرامش در روابط خود هستید و ممکن است در انتظار یک تصمیم یا پاسخ مهم باشید.
🔸 در مسیر زندگی با چالشهایی روبهرو هستید، اما با صبر و دقت میتوانید از آنها عبور کنید.
🔸 ممکن است دلتنگ فردی یا مکانی باشید که برایتان ارزشمند است و آرزوی ارتباط دوباره دارید.
🔸 قدر خود را بدانید و اجازه ندهید که دیگران بیمهری و ناسپاسی کنند.
🔸 امید به آینده و تغییرات مثبت داشته باشید، زیرا بخت شما میتواند در هر لحظه بیدار شود.
🎯 توصیه:
🔹 اگر در جستجوی عشق یا ارتباط عمیق هستید، احساسات خود را صادقانه بیان کنید.
🔹 در برابر مشکلات قوی باشید و از تصمیمات شتابزده خودداری کنید.
🔹 به افراد قدردان و باارزش توجه کنید و زمان خود را برای کسانی که شایسته نیستند هدر ندهید.
🔹 برای تحقق آرزوهای خود امیدوار باشید و مسیر درست را با اعتماد به نفس دنبال کنید.
شاهد فال حافظ: شاهد غزل در فال حافظ نقطهی کلیدی تعبیر فال است
میدمد صبح و کِلِّه بست سحاب
الصَّبُوحَ الصَّبُوحَ، یا أَصْحاب!
میچکَد ژالِه بر رُخِ لالِه
المُدامَ المُدامَ، یا أَحباب!
میوَزَد از چَمَن نَسیمِ بهِشت
بس بِنوشید دایما مِیِ ناب
تفسیر شاهد فال:
این فال نشان میدهد که نیت شما با آغاز نو، شادمانی و بهرهمندی از لحظات زندگی همراه است. شما در مسیری قرار دارید که نیازمند قدردانی از فرصتها و رهایی از غمهاست.
پیام شاهد فال:
- نوید صبح و آغاز جدید: روزهای روشن در پیش است، از فرصتهای تازه بهره ببرید.
- لذت بردن از زندگی: زمان آن رسیده که شادیها را دریابید و از لحظات خوب زندگی لذت ببرید.
- رهایی از غم و اندوه: دل را از نگرانیها خالی کنید و با امید و نشاط پیش بروید.
🔮 نتیجه شاهد فال: شما در آستانه تحولی مثبت هستید. با ذهنی باز و روحیهای شاد، مسیر جدیدی را آغاز کنید و از زیباییهای زندگی بهره ببرید.
نکات تفسیر غزل 12 حافظ
وزن غزل: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
بحر غزل: رمل مثمن محذوف
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: دیوان پرویز ناتل خانلری
مقدمه
1.
تفسیر علامه طباطبایی:
تمام این غزل حکایت می کند، که خواجه آن را در ایامی سروده که هنوز دری از مشاهدات حضرت دوست به رویش گشوده نگشته و به انتظار آن دیدار عمر بسر می برده و منظورش از لفظ «شما» (به صیغه جمع) محبوب می باشد. اینگونه استعمال در عرب و عجم مشهور می باشد. می گوید:
ای فروغ حسن ماه از روی رخشان شما!
اَبرویِ خوبی از چاهِ زنخدان شما!
محبوبا! نور و حسن ماه که یکی از مظاهر و نمونه و پرتوی از تجلیات جمالی توست و همچنین خوبیهایی که در همه مظاهرت آشکارند، حکایت از حسن و زیبایی تو می کنند و عاشقانت را از عالم مُلکشان به ملکوتشان دعوت می نمایند؛ که (وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا عِندَنَا خَرَايْنَهُ، وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ ) (حجر:21). (و هیچ چیز نیست جز آنکه گنجینه های آن نزد ماست و ما جز به اندازه معین و مشخص آنرا فرو نمی فرستیم ) و نيز: ( قُلْ: مَنْ بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلَّ شَيْءٍ، وَهُوَ يُجِيرُ وَلا يُجَارُ عَلَيْهِ ) (مومنون:88) : (بگو: کیست که ملکوت و باطن هر چیزی به دست اوست و پناه می دهد و بر او پناه داده نمی شود؟) و همچنین (فَسُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلْكُوتُ كُلَّ شَيْءٍ، وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ ) (یس:83) : (پس پاک و منزه است خدایی که ملکوت و باطن هر چیزی تنها به دست اوست و تنها به سوی او بازگشت می کنید! )
لذا می گوید: «اَبروی خوبی از چاه زنخدان شما» در جایی می گوید:
ای بُرده نَزدِ حُسن، ز خوبان روزگار!
قدت به راستی، چو سَهی سَروِ جویبار
الحق، وجود نقش و نشانِ دهان تو
موهوم نقطه ای است، نه پنهان نه آشکار
(دیوان حافظ، چاپ قدسی، غزل ۲۹۰، ص ۲۲۷)
و در جایی می گوید:
به حُسن خُلق و وفا، کس به یار ما نرسد
تو را در این سخن، انکار ِکار ما نرسد
اگر چه حُسن فروشان به جلوه آمده اند
کسی به حسن و ملاحت، به یار ما نرسید
( دیوان حافظ، چاپ قدسی، غزل ۱۳۹، ص ۱۲۷ )
2.
تفسیر علامه طباطبایی:
کی دهد دست این غرض یا رب! که همدستان شوند
خاطر مجموع ما، زُلف پریشان شما؟
ای دوست! نمی دانم چه زمان به آرزوی خود نایل خواهم شد که تو را با دیده وحدت در کثرت مشاهده نمایم و دیده دل بگشایم و به ملکوت مظاهرت آشنا گردم؟ که: «الهى! هذا ذلی ظاهر بَينَ يَديك، وَهذا حالى لايَخفى عَلَيْكَ، مِنْكَ أَطْلَبُ الوُصُولَ إِلَيْكَ، وَبِكَ أَسْتَدِلُّ عَلَيْكَ؛ فَاهْدِنِي بِنُورِكَ إِلَيْكَ، وَأَقِمْنى بِصدقِ العُبوديةِ بَينَ يَديك» (اقبال الاعمال، ص 349) : (بار الها! این ذلت و خواری من است که در پیشگاهت آشکار است و این حال من است که بر تو پوشیده نیست، از تو وصالت را خواستارم و به تو بر تو راهنمایی می جویم، پس با نورت مرا به خویش رهنمون شو و با بندگی راستین در پیشگاهت بر پادار.) و به گفته خواجه در جایی :
ز دست کوته خود زیر بارم
که از بالا بلندان شرمسارم شرم
مگر زنجیز مویی گیردم دست
که شب تا روز اختر می شمارم
ز چشم من بپرس اوضاع گردون
که شب تا روز اختر می شمارم
(دیوان حافظ، چاپ قدسی، غزل 419، ص 309)
3.
تفسیر علامه طباطبایی:
عزم دیدار تو دارد جان بر لب آمده
باز گردد یا برآید؟ چیست فرمان شما؟
معشوقا! عمری به عزم دیدارت قدم در طریق آشنایی با تو نهادم، از فرط شوق آن جانم به لب رسید و ثمره ای جز محرومیت بر نگرفتم. با این همه اختیار با شماست. خواهی جان مرا به قرب خود بپذیر، یا بازگردان. «بازگردد یا برآید؟ چیست فرمان شما؟» بخواهد بگوید: «اِلٰهی کَیفَ اَخیبُ وَ اَنتَ اَمَلی؟! ام كَيفَ أُهانٌ وَعَلَيْكَ {أَنْتَ} مُتَّكَلى؟! إِلَهَى! كَيْفَ أَسْتَعِزُّ وَفِي الذِّلَّةِ أُرْكَرتني؟! أَمْ كَيْفَ لاأَسْتَعِزُّ وَإِلَيْكَ نَسبتني؟ (اقبال الاعمال، ص350): (معبوا! چگونه محروم و نومید شوم و حال آنکه تنها آرزویم تویی؛ یا چگونه خوار شوم در صورتی که تنها تکیه گاهم تویی؟! بارالها! چگونه خود را عزیز و گرامی بشمارم در حالی که تو خود مرا در میان ذلت و خواری نشانده ای؟! یا چگونه خود را عزیز ندانم در صورتی که مرا به خود نسبت داده ای؟!) و در جایی در تمنای آن دیدار می گوید
دل من در هوای روی فرخ
بود آشفته همچون موی فرخ
اگر میل دل هر کس به جایی است
بود میل دل من، سوی فرخ
(دیوان حافظ، چاپ قدسی، غزل ۱۱۹، ص)
و در جای دیگر می گوید:
هزار دشمنم ا می کنند قصد هلاک
گرم تو دوستی از دشمنان ندارم باک
رود به خواب دو چشم از خیال تو ؟ هیهات !
بود صبور دل اندر فراق تو ؟ حاشاک!
(دیوان حافظ، چاپ قدسی، غزل 370، ص 277)
4.
تفسیر علامه طباطبایی:
دور دار از خاک و خون دامن چو بر ما بگذری
کاندرین را کشته بسیارند قربان شما
این بیت هم سخنی است عاشقانه به روش گفتار عشاق مجازی، خواجه با این بیان تقاضای کشته شدن و فنای خود را نموده و می گوید: خون ما بریز، اما هنگام عبور از کنار کشتگان و قربانیان جمالت، دامن برچین تا آلوده به خونمان نگردد و نگویند تو ما را کشته و به خاک افکنده ای، چون عاشقانت مشتاق قربانی شدن در راه تو هستند. در جایی می گوید:
ای غایب از نظر! به خدا می سپارمت
جانم بسوختی و به دل دوست دارمت
تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک
باور مکن که دست از دامن بدارمت
خونم بریز و از غم هجرم خلاص کن
منت پذیر غمزه خنجر گذارمت
(دیوان حافظ، چاپ قدسی، غزل 49، ص ۷۰)
چهار بیت دیگر از جهت معنی چون ارتباطی به بیانات دیگر غزل نداشت از شرح آن خود داری شد.
5.
تفسیر علامه طباطبایی:
دل خرابی می کند، دلدار را اگه کنید
زینهار ای دوستان! جان من و جان شما
در واقع می خواهد بگوید: دوست نه تنها آنچه داشتم و گمان می کردم از من است را گرفت و وصالم حاصل نگشت، بلکه بیم آن دارم که دل و عالم خیالی و خاکی ام را هم بستاند و باز دیدارم حاصل نگردد. بیایید ای دوستان! قسم به جان شما! تا رمقی در من باقی است دلدار را آگاه سازید که بر سر کشته خویش آید و از خاکش بردارد، تا شاید لحظه ای به دیدارش دیده گشایم. در جایی در تقاضای این معنی می گوید:
روی بنما و مراگو که دل از جان برگیر
پیش شمع، آتش پروانه به جان گو در گیر
در لب تشنه من بین و مدار آب دریغ
بر سر کُشته خویش آی و از خاکش برگیر
دوست گو یار شو و جمله جهان دشمن باش
بخت گو روی کن و روی زمین لشگر گیر
( دیوان حافظ، چاپ فارسی، غزل ۲۹۶، من ۲۳۰ )
6.
تفسیر علامه طباطبایی:
کس به دور نرگست طرفی نبست از عافیت
به که نفروشند مستوری، به مستان شما
دلبرا! چشمان مست و جمال دل آرایت – دانسته و ندانسته – روزگار عافیت و خوشی را نه تنها از من، که از همگان ربوده و آنان را دلباخته خود ساخته. با این حال، کجا می توان در برابر جمال دل آرایت هشیاری را اختیار نمود و آرام نشست. در واقع می خواهد بگوید:
ز چشمت جان نشاید برد، کز هر سو همی بینم
کمین از گوشه ای کرده است و تیر اندر کمان دارد
چه عُذر از بخت خود گویم، که آن عیارِ شهر آشوب
به تلخی کُشت حافظ را و شکر در دهان دارد
(دیوان حافظ، چاپ قدسی، غزل ۱۳۸، ص ۱۲۷ )
و می خواهد با این بیان تقاضای دیدار محبوب را بنماید و بگوید: »الهی الا تُغِلق على مُوجَدِيكَ أبْوابَ رَحْمَتِكَ، وَلا تَحْجُبْ مُشتاقيك عن النظرِ إلى جَميلِ رؤيَتِك» (بحار الانوار، ج ۹۴، ص ۱۴۴ ) : (معبودا ! درهای رحمتت را به روی اهل توحیدت مبند و مشتاقان خود را از مشاهده دیدار نیکویت محجوب مگردان.)
7.
تفسیر علامه طباطبایی:
بخت خواب آلود ما، بیدار خواهد شد مگر
ز آنکه زد بر دیده آب از روی رخشان شما
معشوقا! از این جهت که می نگرم به عنایتهای خود مرا می نوازی و با نفحانت از خماری هجران بیدار می نمایی، آن را به فال نیک گرفتم که شاید زمان هجران و دوریم پایان یافته و لطیفه ربانیه و فطرت مستور به حجابهای عالم طبیعتم، بیدار خواهد شد. به گفته خواجه در جایی :
چو بر شکست صبا، زلف عنبر افشانش
به هر شکسته که پیوست، تازه شد جانش
کجاست همنفسی؟ تا که شرح : غصه دهم
که جان زنده دلان، سوخت در بیابانش
(دیوان حافظ، چاپ قدسی، غزل ۳۳۵، ص ۲۵۶ )
8.
تفسیر علامه طباطبایی:
با صبا همراه بفرست از رُخَت گلدسته ای
بو که بویی بشنویم از خاکِ بُستان شما
محبوبا! همان گونه که همراه با نفحات قدسیات هر لحظه هدیه ها برای عاشقانت می فرستی، برای ما محرومان از دیدارت نیز دسته گلهایی از جمال و تجلیات اسماء و صفاتی است بفرست تا مشام جانمان از خاک کویت استشمام عطری بنماید. در جایی می گوید:
در شب هجران، مرا پروانه وصلی فرست
ورنه از آهم، جهانی را بسوزانم چو شمع
سر فرازم کن شبی از وصل خود ای ماه روا !
تا منور گردد از دیدارت ایوانم چو شمع
همچو صبحم یک نفس باقی است بی دیدار تو
چهره بنما دلبرا! تا جان برافشانم جو شمع
(دیوان حافظ، چاپ قدسی، غزل ۳۶۱، ص ۲۷۲ )
و ممکن است منظورش از صبا، ولی عصر -عجل الله تعالی فرجه- و یا استاد کاملش – که در اثر ظرافت روحی همواره در محضر حضرت محبوب اند – باشد و بخواهد بگوید: محبوبا از این طریق ما را به جمال و کمال خود راهنما باش. در جایی می گوید:
ای صبا نکهتی از خاک در یار بیار
ببر اندوه دل و مژده دلدار بیار
نکته روح فزا از دهن یار بگوی
نافه خوش خبر از عالم اسرار بیار
تا معطر کنم از لطف نسیم تو مشام
شمه ای از نفحات نفس یار بیار
(دیوان حافظ، چاپ قدسی، غزل ۲۹۲،ص 228)
9.
تفسیر علامه طباطبایی:
این بیت را تفسیر نکرده اند
10.
تفسیر علامه طباطبایی:
می کند حافظ دعایی، بشنو و آمین بگوی
روزي ما باد لعلِ شكر افشان شما!
الهی که لعل شکر افشان و حیات بخش محبوب همان گونه که خواجه را به حیات ابدي ( فَلَنُحْيِيَنَّهُ حياة طيبة ) ( نحل:97) : (پس حتماً او را به زندگانی پاکیزه ای زنده می کنیم.) زنده نموده ، همه عاشقان و طالبان او را روزی گردد؛ که «الهي! … والحقنا بالعباد { بعبادك} …. الَّذِينَ صَفَيْتَ لَهُمُ المَشارِبُ، وَبَلَّغْتَهُمُ الرَّعَائِبٌ، وَأَنْجَحْتَ لَهُمُ المَطَالِبُ، وَقَضَيْتَ لَهُمْ مِنْ فَضْلِكَ الغَارِبَ، وَمَلاتَ ضَمَائِرَهُمْ مِنْ حُبِّكَ، وَرَوْيْتَهُمْ مِنْ صافي شِرْبِكَ فَبِكَ إِلَى لَذِيدٍ مُناجَاتِكَ وَصَلُّوا، وَمِنْكَ أَقْصَى مَقاصدهم حصلوا (بحار الانوار، ج ۹۴، ص ۱۴۷ ) : (معبودا! … و ما را به آن گروه از بندگانت ملحق نما، که آبشخورها را برای آنان پاکیزه نموده و به خواسته هایشان نایل گردانده و درخواستهایشان را برآورده و حاجتهایشان را روا ساخته و دلهایشان را از عشق و محبت پر نموده و از شراب ناب و بی آلایش خود به ایشان نوشانیدی، تا اینکه به مناجات لذيذ و دلپسندت واصل گشته و بالاترین خواسته هایشان را از تو حاصل نمودند.)
11.
تفسیر علامه طباطبایی:
این بیت را تفسیر نکرده اند
12.
تفسیر علامه طباطبایی:
این بیت را تفسیر نکرده اند
13.
تفسیر علامه طباطبایی:
این بیت را تفسیر نکرده اند
غزل شماره ۱۱ حافظ :
ساقی به نور باده برافروز جام ما
غزل شماره ۱۳ حافظ :
میدمد صبح و کله بست سحاب