دوازده قانون عشق از نگاه حافظ

عکس دکتر سوگل مشایخی در کتاب باز

به روایت دکتر سوگل مشایخی ، جامعه‌شناس فرهنگی، حافظ‌پژوه و مولوی‌شناس

حافظ، شاعر عشق و راز، تنها غزلسرای عاشقانه‌گو نیست، بلکه فیلسوفی‌ست که در دل واژگان، حکمت زندگی و اصول اخلاقی را به انسان امروز هدیه می‌دهد.
دکتر سوگل مشایخی، با رویکردی فرهنگی و تحلیلی، دوازده اصل از «آیین عاشقی» در دیوان حافظ را استخراج کرده و معتقد است که این اصول، نقشه راهی برای زیستن عاشقانه، متعالی و اخلاقی هستند. به‌ویژه در دوران معاصر که مفهوم عشق در هجوم سرعت، مصرف‌گرایی و ظاهربینی گم شده، بازخوانی این اصول می‌تواند جان دوباره‌ای به روابط انسانی ببخشد.

اصل اول: عشق یعنی دگرخواهی مطلق؛ فراتر از خودخواهی

اولین نگاه از دید حافظ، تعریف عشق در مقابل خودخواهی است و بهتره بگوییم، دیگر خواهی مطلق، تا حدی که شما یک فرد یا موجود را از بین دو عالم انتخاب می کنی و فقط او را بخواهی و کمترین چیزی که بخواهی به او فدا کنی، جانت باشد. برای همین، حرکت داو (داو = به حرکت اول شطرنج گفته می شود) و با استناد به شعر زیر شما باید حاضر باشی در حرکت اول جانت را بدهی و اگر اینطور نیست دیگه اسم عشق را نیاورید.

اهل نظر دو عالم در یک نظر ببازند
عشق است و داو اول بر نقد جان توان زد
غزل شماره 150 حافظ (دیوان خانلری)

دکتر مشایخی این اصل را بنیان تمام عشق‌های اصیل می‌داند و کسی که ادعای عشق دارد، خودش را باید برای سخت ترین بلاها آماده کند.
«عشق حافظ، تمرین خروج از منیت است. عاشق، خود را فراموش می‌کند و تمام هستی‌اش را برای دیگری می‌نهد. این دگرخواهی، بالاترین شکل بلوغ روانی و عاطفی است.»

اصل دوم: عشق همراه با رنج و صبوری است

موضوع این اصل ، انتخاب بین عشق و هوس است. عشق، دادن و دادن است اما هوس، گرفتن و گرفتن است. در عشق، شما بی توقع میبخشید ولی در هوس، چیزی را می خواهی دریافت کنید.

عشق‌بازی کارِ بازی نیست ای دل! سر بِباز
ورنه گویِ عشق نَتْوان زد به چوگانِ هوس
غزل شماره 261حافظ (دیوان خانلری)

«در جهان حافظ، عشق مسیری است که اگر آماده‌ی رنجش نباشی، از ابتدا بازنده‌ای. صبر و پایداری، ضرورت این راه است.»

اصل سوم: آهستگی و پایداری در مسیر عشق

آهستی و پیوستگی در این مسیر لازم است و طمع مالکیت چیزی، دیگر عشق نیست.

طریقِ عشق پرآشوب و آفت است ای دل
بیفتد آن‌که در این راه با شتاب رود
غزل شماره 216حافظ (دیوان خانلری)

عجله در عشق، نشان خامی است.
«مسیر عشق، چون کوه‌پیمایی است؛ باید آرام، سنجیده و پیوسته قدم زد. عشق نیاز به عمق دارد، نه سرعت.»

اصل چهارم: عشق آداب و آموزش دارد؛ هر دل‌بری قلندر نیست

در عشق شما باید آموزش ببینید و این گونه نیست که بدون سختی کشیدن و خودسازی، ادعای عشق نمود.

هزار نکته باریک‌تر ز مو اینجاست
نه هر که سر بتراشد قلندری داند
غزل شماره 174حافظ (دیوان خانلری)

قلندران کسانی بودند که برای مقابله با عرفایی که ریش هاشون رو برای ریا بلند می کردند، تمام موها و ریشاشون (اصطلاح شش تیغ) رو می زدند و شب ها در میان مردم حضور پیدا می کردند و هدفشون خدمت به مردم بود.
دکتر مشایخی تاکید می کند که هر که هم سر بتراشد قلندر نیست بلکه باید آداب عشق را بداند:

«حافظ تأکید دارد که عشق نیاز به آداب، معرفت و رعایت ظرایف دارد. عاشق بودن، آموختن لازم دارد.»

اصل پنجم: زیبایی درون برتر از ظاهر است

این اصل تاکید دارد که شما باید عاشق درون یک فرد شوید نه بیرون او. این اصل به صراحت در اشعار حافظ هویداست. هر آدمی دارای «آنِ وجودی» است و آن «آنِ وجودی» ارزشمند است. چهره ظاهری هر فرد، فقط پنجره ای برای ورود به درون آن فرد باشد.

جمالِ شخص، نه چشم است و روی و عارض و خط
هزار نکته در این کار و بارِ دلداریست
غزل شماره 67 حافظ (دیوان خانلری)

زیبایی فقط به چشم و ابرو و زلف و خال نیست .

از بتان آن طلب ار حسن‌شناسی ای دل
کاین کسی گفت که در علم نظر بینا بود
غزل شماره 199حافظ (دیوان خانلری)

بتان یعنی زیبارویان که فرد باید «آنِ فرد» را جستجو کند.

دکتر مشایخی ادامه می دهد که حافظ از استادی شنیده و کسی می فرمود که در علم نظر بینا بود، که دنبال «آنِ فرد» باش.

«زیبایی حقیقی، عمقی است. عشق حافظ، به نگاهی است که از پوست عبور کرده و به گوهر می‌رسد.»

اصل ششم: میزان توجه به عشق

یعنی اگر شما نگاهت به هرجا باشد، دیگر آن عشق نیست. برای همین در هفت شهر عشق عطار، مرحله ششم استغنا است. استغنا یعنی بی نیازی از غیر و عین فقر به یک موجود که فقط او را ببینی.

در حریم عشق نتوان زد دم از گفت و شنید
زان که آنجا جمله اعضا چشم باید بود و گوش
غزل شماره 281 حافظ (دیوان خانلری)

یعنی فقط باید چشم و گوش باشی برای دریافت، چیزی نباید بگویی، بلکه فقط باید تمرکز داشته باشی و دریافت کنید.

یا با همین مضمون در غزل شماره یک حافظ است.

حُضوری گَر هَمی خواهی اَزُو غایِب مَشو، حافِظ
مَتٰی ما تَلْقَ مَنْ تَهْویٰ دَعِ الدُّنْیا و اَهْمِلْها
غزل شماره یک حافظ
(دیوان خانلری)

زمانی که ملاقات کردی آنچه را که عاشقش هستی ، دنیا را رها کن و آن را فرو گذار.

شما نمی توانید دنیا را با یک دستت نگه داری و در عین حال عاشق هم باشید. باید همه چیز را رها کرد تا توجه و تمرکز بر روی یک چیز باشد.

«در عشق، باید تمام جان حضور داشته باشد. عاشق نیازی به نمایش ندارد. سکوتش، بلیغ‌تر از هزار واژه است.»

اصل هفتم: در عشق، رنجیدن وجود ندارد

در عشق شما بی توقع دارید میبخشید و بی توقع دوست می دارید. برای همین حافظ می گوید:

وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن
غزل شماره 385 حافظ (دیوان خانلری)

و در جایی سعدی یک رمان عاشقانه را در یک بیت آورده است و قضیه از این قرار است که معشوق آمده و به عاشق شمشیر زده ، عاشق نادیده، معشوق داره میره و همین جوری که داره میره از پشت می گوید که تو نالیدی پس عاشق نیستی. اعجاز سخن سعدی دقیقا همین است که در یک بیت داستانی را روایت می کند.

می‌زد به شمشیر جفا می‌رفت و می‌گفت از قفا
سعدی بنالیدی ز ما مردان ننالند از الم
غزل شمارهٔ ۳۵۲ سعدی

کسی که مرد عشق است، نمی نالد. پس تو به قول سعدی هم عاشق نیستی.
انسان هر چه بیشتر رنج بکشد، دارای روح بزرگتری می شود و هیچ معیاری برای بزرگی انسان ها، جز از مسیر رنج و بلا تعریف نشده است و سعدی می گوید که با صبوری هم می توان حتی جور دشمن را نیز کشید، وای به حال اینکه جور یار که اصلا خوش است. چون در مقام تسلیم و رضا، سختی عشق، برای عاشق لذت بخش است.

اگر با من نبودش هیچ میلی
چرا ظرف مرا بشکست لیلی

«عاشق کسی است که حتی در زمان ملامت، لبخند می‌زند. او به دل نمی‌گیرد، چون دلش را بخشیده.»

اصل هشتم: عشق نیاز به استاد و راهنما دارد

در عشق نیاز به استاد و راهنما است که به قول حضرت حافظ «که سالِک بی‌خبر نَبوَد ز راه‌ورسمِ منزل‌ها»

به کویِ عشق مَنِه بی دلیلِ راه، قدم
که من به خویش نمودم صد اهتمام و نشد
غزل شماره 166 حافظ (دیوان خانلری)

یعنی خودم خیلی تلاش کردم و نشد و حتما هم نباید استاد حاضر باشد و حافظ و مولانا هم می توانند استاد ما باشند.

عاشق بی‌استاد، همچون رهرویی در تاریکی است.

«حافظ تجربه می‌دهد؛ من بی‌راهنما رفتم و گم شدم. پس تو تنها نرو. در مسیر عشق، استاد یعنی چراغ راه.»

اصل نهم: وظیفه عاشق این است به آرامش معشوق توجه کند

مهمترین وظیفه عاشق، فراهم آوردن آرامش معشوق و خواسته اورا اجابت کردن است و در این سیر توقعی از معشوق نباید داشته باشد، حتی توقع پاسخ راهم نباید داشته باشد.
در واقع رفتار و عشق بازی و طلب خودش را ، منوط به پاسخ معشوق نکند.

حافظ وظیفه تو دعا گفتن است و بس
دربند آن مباش که نشنید یا شنید
غزل شماره 238حافظ (دیوان خانلری)

آن موقع فضای عشق می شود فضای زیبای ذهن خودمان. نه چیزی که بخواهیم به خاطرش، یک نفر دیگر را مجبور به کاری بکنیم.

«عشق، معامله نیست. عاشق می‌دهد، حتی اگر نگیرد. این بی‌توقعی، نشان بلوغ و بی‌نیازی روح است.»

اصل دهم: کم‌آزاری؛ حتی در اظهار عشق

برخی ها چون عاشق ِمعشوق می شوند این حق را برای خودشان قایل می شوند که با اینکه اون فرد بهشون احساسی ندارد ، گوش او را بیازارند حتی با ابراز عشق.

به عبارت ساده تر معشوق را با ابرازهای پی در پی اذیت می نمایند، اما حافظ تاکید می کند:

دلش به ناله میازار و ختم کن حافظ
که رستگاریِ جاوید در کم آزاریست
غزل شماره 67 حافظ (دیوان خانلری)

در نهایت اگر کم آزار باشی رستگار می شوی. و با ناله هات معشوق را آزار مده.
در عشق، حتی ابراز علاقه، نباید آزاردهنده باشد.

«کم‌آزاری، بالاترین اخلاق عاشقانه است. اگر حضور یا سخنت باری بر دوش معشوق است، سکوت کن.»

اصل یازدهم: حفظ حرمت راز عشق

رازهای عشق را نباید به نامحرمان یاد داد.

با مدعی نگویید اسرار عشق و مستی
تا بی‌خبر بمیرد در درد خودپرستی
غزل شماره 426 حافظ (دیوان خانلری)

راز عشق، برای همه قابل درک نیست.

«سکوت در برابر نالایقان، نوعی احترام به عشق است. حافظ می‌گوید: بگذار آن‌ها در جهل خود بمیرند، تو سربسته بمان.»

اصل دوازدهم: هدایت شایستگان پس از وصال

سالک وظیفه اش این نیست که تا رسید بگوید کار من تمام شد، بلکه باید برگردد و محرمان را باخودش ببرد.

من که ره بردم به گنج حسن بی‌پایان دوست
صد گدای همچو خود را بعد از این قارون کنم
غزل شماره 341 حافظ (دیوان خانلری)

و در نهایت، عاشق حقیقی، پس از رسیدن به عشق، خود چراغ راه دیگران می‌شود.
«حافظ در این بیت، چهره یک رهبر عاشق را می‌سازد. کسی که خود یافته، دیگران را نیز به گنج عشق می‌رساند.»

نتیجه‌گیری: عشق در مکتب حافظ، بلوغ روح است

از نگاه دکتر سوگل مشایخی، عشق در دیوان حافظ، فرآیند خودسازی و تعالی است. عشق، ترکیبی از شهامت، ادب، سکوت، فداکاری، و معرفت است.
او می‌افزاید: که حافظ می گوید اکر کسی عاشق نیست به فتوای من با اینکه زنده است، بر او نماز کنید.

هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشق
بر او نَمُرده به فتوایِ من نماز کنید
غزل شماره 239حافظ (دیوان خانلری)

چون عشق یعنی پویش و حرکت به سمت کمال و جمال برتر و هر کس این را ندارد از نظر حافظ مرده است.

«اگر حافظ را تنها غزلسرای احساس بدانیم، او را کم‌شناخته‌ایم. او معلم عشق است. این ۱۲ اصل، نسخه‌ای برای نجات انسان امروز است که در دل‌زدگی‌ها، هیجانات زودگذر و عشق‌های پوشالی گم شده است.»

منبع: وب سایت دکتر سوگل مشایخی

اشتراک در فیس‌بوک
اشتراک در توییتر
اشتراک در پینترست
اشتراک در واتساپ
نوشته های مرتبط
دیدگاه ها

دیدگاهتان را بنویسید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد. فیلد های ضروری مشخص شده اند *

ارسال نظر